2- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِيِّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وُضِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعُ خِصَالٍ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ الطِّيَرَةُ وَ الْوَسْوَسَةُ فِي التَّفَكُّرِ فِي الْخَلْقِ وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ يُظْهِرْ بِلِسَانٍ أَوْ يَدٍ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 204 رواية : 2
اصول كافى جلد 4 صفحه : 204 رواية : 2
2 حضرت صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا (ص ) فرموده : نه خصلت از امت من برداشته شده : خطا، فراموشى ، آنچه ندانند، آنچه نتوانند آنچه بدان توانايى ندارند، آنچه بناخواه (و زور) بر آن وادار شوند، طيرة ، وسوسه در تفكر (و انديشه ) در آفرينش ، و حسد (و رشك بردن ) در صورتيكه بزبان يا دست آشكار نشود.
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: ((طيره )) بمعناى فال بد زدن است و از جوهرى نقل كند كه گفته : در حديث است كه آنحضرت (يعنى رسول خدا ((ص )))) فال را دوست داشت و ((طيره )) را خوش نداشت و پس از نقل گفتار نهاية در لغت طيره گويد:
در رفع طيرة چند احتمال است : (1) رفع مؤ اخذه و عقاب از اين خاطره اى كه در دل رخ دهد، زيرا جلوگيرى از آمدن اين خاطره در نفس ميسور نيست ، و كفاره اش ترتيب اثر ندادن و نياوردن عقل بمقتضاى آنست ، و اينكه توكل بخدا كند و بدون توجه بفال بدى كه در دلش خطور كرده دنبال كار خود رود، و روى همين جهت رسول خدا (ص ) فرمود: هرگاه در كارى فال بد زدى آنرا انجام بده (و اعتنايى بفال مكن ). (2) معناى رفع طيره يعنى رفع تاءثيرش از اين امت ببركت آنچه از رسول خدا (ص ) و ائمه اطهار درباره آنها رسيده از اعتنا نكردن و توكل بر خدا و دعاها و ذكرهايى كه جلوى فال بد را مى گيرد. (3) اينكه مقصود از رفع آن جلوگيرى از عمل كردن بر طبق آنست چنانچه صاحب نهاية و ديگران گفته اند، و ظاهرترين معانى در اينجا همان معناى اول است ، و اما اينكه آيا فال بد اثر دارد يا نه ؟ اخبار در اين باره متفاوت است و آنچه از رويهمرفته آنها استفاده شود اين است كه در صورتيكه در نفس اثر كند بى تاءثير نيست و اما اگر بدان اعتنا نشود و چون خطور كرد انسان بخدا توكل كند و بدان ترتيب اثرى ندهد تاءثير نكند.
و اما ((وسوسه در تفكر)) چند احتمال دارد: (1) وسوسه هاى شيطانى در انديشه كردن در حالات مردم و بد گمانى بآنها در آنچه از ايشان مشاهده كند، زيرا كه آن چيزى كه خواه و نا خواه در نفس بيايد و جلوگيرى از آمدن آن ميسور نيست ، ولى بايد باين گمان بد خود حكم درباره مردم نكند، و آنرا آشكار نسازد، و بموجب آن عمل نكند باينكه آنها را قدح كند يا شهادتشان را رد كند و مانند اينها.
(2) تفكر و انديشه در وسوسه هائى كه راجع باصل آفرينش و مبدء پيدايش مخلوقات و اينكه خداى آفرينده خودش چگونه آفريده شد و در كجاست و مانند اين وسوسه ها كه اگر بزبان آيد موجب كفر و شرك گردد، و مؤ يد اين معنا است اخبار بسيارى كه در باب وسوسه و حديث نفس گذشت و عامه نيز بهمان مضمون رواياتى نقل كرده اند.
(3) تفكر در قضا و قدر و آفريده شدن اعمال بندگان و حكمت در خلقت برخى از شرور در عالم ، چون شيطان و حيوانات موذى ، و درباره تسلط مردمان بد بر نيكان و اخيار و خلقت كفار و دوزخ چيزهاى ديگرى كه همه كس بدانها دچار گردد، و همه اينها تا زمانى كه در نفس مستقر نگردد و موجب شك در حكمت آفريننده و عدالتش … نگردد از آن عفو شده است .
در رفع طيرة چند احتمال است : (1) رفع مؤ اخذه و عقاب از اين خاطره اى كه در دل رخ دهد، زيرا جلوگيرى از آمدن اين خاطره در نفس ميسور نيست ، و كفاره اش ترتيب اثر ندادن و نياوردن عقل بمقتضاى آنست ، و اينكه توكل بخدا كند و بدون توجه بفال بدى كه در دلش خطور كرده دنبال كار خود رود، و روى همين جهت رسول خدا (ص ) فرمود: هرگاه در كارى فال بد زدى آنرا انجام بده (و اعتنايى بفال مكن ). (2) معناى رفع طيره يعنى رفع تاءثيرش از اين امت ببركت آنچه از رسول خدا (ص ) و ائمه اطهار درباره آنها رسيده از اعتنا نكردن و توكل بر خدا و دعاها و ذكرهايى كه جلوى فال بد را مى گيرد. (3) اينكه مقصود از رفع آن جلوگيرى از عمل كردن بر طبق آنست چنانچه صاحب نهاية و ديگران گفته اند، و ظاهرترين معانى در اينجا همان معناى اول است ، و اما اينكه آيا فال بد اثر دارد يا نه ؟ اخبار در اين باره متفاوت است و آنچه از رويهمرفته آنها استفاده شود اين است كه در صورتيكه در نفس اثر كند بى تاءثير نيست و اما اگر بدان اعتنا نشود و چون خطور كرد انسان بخدا توكل كند و بدان ترتيب اثرى ندهد تاءثير نكند.
و اما ((وسوسه در تفكر)) چند احتمال دارد: (1) وسوسه هاى شيطانى در انديشه كردن در حالات مردم و بد گمانى بآنها در آنچه از ايشان مشاهده كند، زيرا كه آن چيزى كه خواه و نا خواه در نفس بيايد و جلوگيرى از آمدن آن ميسور نيست ، ولى بايد باين گمان بد خود حكم درباره مردم نكند، و آنرا آشكار نسازد، و بموجب آن عمل نكند باينكه آنها را قدح كند يا شهادتشان را رد كند و مانند اينها.
(2) تفكر و انديشه در وسوسه هائى كه راجع باصل آفرينش و مبدء پيدايش مخلوقات و اينكه خداى آفرينده خودش چگونه آفريده شد و در كجاست و مانند اين وسوسه ها كه اگر بزبان آيد موجب كفر و شرك گردد، و مؤ يد اين معنا است اخبار بسيارى كه در باب وسوسه و حديث نفس گذشت و عامه نيز بهمان مضمون رواياتى نقل كرده اند.
(3) تفكر در قضا و قدر و آفريده شدن اعمال بندگان و حكمت در خلقت برخى از شرور در عالم ، چون شيطان و حيوانات موذى ، و درباره تسلط مردمان بد بر نيكان و اخيار و خلقت كفار و دوزخ چيزهاى ديگرى كه همه كس بدانها دچار گردد، و همه اينها تا زمانى كه در نفس مستقر نگردد و موجب شك در حكمت آفريننده و عدالتش … نگردد از آن عفو شده است .