توسل به سيدالشهداء (ع )

61 – توسل به سيدالشهداء (ع )
مرحوم حاج ميرزا على ايزدى فرزند مرحوم حاج محمد رحيم مشهور به آبگوشتى (سبب شهرتش به اين لقب اين بود كه ايشان اخلاص و ارادت زيادى به حضرت سيدالشهداء عليه السلام داشت و مواظب خواندن زيارت عاشورا بود و هر شب در مسجد گنج كه به خانه اش متصل بود پس از نماز جماعت يك يا دو نفر روضه مى خواندند پس از روضه خوانى ، سفره پهن مى كردند و مقدار زيادى نان و آبگوشت در آن مى گذاردند. هركس مايل بود همانجا مى خورد و هركه مى خواست همراه خود به خانه اش مى برد)
نقل نمود كه پدرم سخت مريض شد و به ما امر نمود كه او را به مسجد ببريم ، گفتم براى شما هتك است چون تجار و اشراف به عيادت شما مى آيند و در مسجد مناسب نيست به ما گفت مى خواهم در خانه خدا بميرم و علاقه شديدى به مسجد داشت ، ناچار او را به مسجد برديم تا شبى كه مرضش شديد شد و در حال اغما بود كه او را به منزل برديم و آن شب در حال سكرات مرگ بود و ما به مردنش يقين كرديم ، پس در گوشه اى از حجره نشسته و گريان بوديم و سرگرم مذاكره تجهيز و محل دفن و مجلس ترحيمش بوديم تا هنگام سحر شد ناگاه صداى من و برادرم زد، نزدش رفتيم ديديم عرق بسيار كرده است به ما گفت آسوده باشيد و برويد بخوابيد و بدانيد كه من نمى ميرم و از اين مرض خوب مى شوم . ما حيران شديم و صبح كرد در حالى كه هيچ اثر مرض در اونبود و بسترش را جمع كرده او را به حمام برديم و اين قضيه در شب اول ماه محرم سنه 1330 قمرى اتفاق افتاد و حيا مانع شد از اينكه از او بپرسيم سبب خوب شدن و نمردنش چه بود.
موسم حج نزديك شد پس در تصفيه حساب و اصلاح كارهايش سعى كرد و مقدمات و لوازم سفر حج را تدارك ديد تا اينكه با نخستين قافله حركت كرد به بدرقه اش در باغ جنت يك فرسخى شيراز رفتيم و شب را با او بوديم .
ابتدا به ما گفت از من نپرسيديد كه چرا نمردم و خوب شدم اينك به شما خبر مى دهم كه آن شب مرگ من رسيده بود و من در حالت سكرات مرگ بودم پس در آن حال خود را در محله يهوديها ديدم و از بوى گند و هول منظره آنها سخت ناراحت شدم و دانستم كه تا مرُدم جزء آنها خواهم بود.
پس در آن حال به پروردگار خود ناليدم ندايى شنيدم كه اينجا محل ترك كنندگان حج است ، گفتم پس چه شد توسلات و خدمات من نسبت به حضرت سيدالشهداء عليه السلام ناگاه آن منظره هول انگيز به منظره فرحبخش مبدل شد و به من گفتند تمام خدمات تو پذيرفته است و به شفاعت آن حضرت ده سال بر عمر تو افزوده شد و مرگ تو تاءخير افتاد تا حج واجب را بجا آورى و چون اينك عازم حج شده ام گزارشات خود را به شما خبر دادم .
مرحوم ايزدى نقل نمود كه پيش از محرم 1340 مرض مختصرى عارض پدرم شد و گفت شب اول ماه موعد مرگ من است و همانطور كه خبر داده بود شب اول محرم هنگام سحر از دار دنيا رحلت فرمود رحمة اللّه عليه .
اين داستان به ما دو چيز مى فهماند يكى اهميت حج و بزرگى گناه ترك و مسامحه در اداى آن چنانچه محقق در شرايع فرموده ((وَفى تَاءْخيرِهِ كَبَيرةٌ مُوبِقَةٌ)) يعنى حج با اجتماع شرايط آن ، واجب فورى است و مسامحه كردن و تاءخير انداختن اداى آن ، گناه كبيره و هلاك كننده است .
چه هلاكتى بدتر از محشور شدن با يهود است چنانچه در جلد 1 سفينة البحار از حضرت صادق عليه السلام است ((كسى كه حج واجب را به جا نياورد و بميرد در حالى كه گرفتارى سختى كه حج رفتن سبب مشقت او شود نداشته باشد و به مرضى كه نتواند به واسطه آن حج كند، مبتلا نبوده و حكومت وقت هم مانع رفتنش نگرديده پس بايد بميرد در حالى كه اگر بخواهد يهودى و اگر بخواهد نصرانى باشد)).
خلاصه كسى كه بدون عذر شرعى حج را ترك كند پس از مردنش با يهود و نصارى خواهد بود.
و نيز در معناى آيه شريفه ((هركس در دنيا كور شد در آخرت هم كور است )) فرمود: اين آيه در باره كسى است كه حج را از سالى به سال ديگر تاءخير مى اندازد؛ يعنى هر ساله مى گويد سال ديگر بجا مى آورم تا اينكه حج نكرده مى ميرد پس از واجبى از واجبات الهى كور شده و خداوند او را در قيامت از ديدن راه بهشت كور مى فرمايد)).
مطلب ديگر كه از اين داستان فهميده مى شود آن است كه حضرت سيدالشهداء عليه السلام كشتى نجات و رحمت واسعه الهى است و توسل به آن حضرت شخص را موفق به توبه از هر گناهى مى كند و عاقبت به خير و پاك از دنيا خواهد رفت و همچنين توسل به او موجب امن از هر خطر و آفتى است و يقينا اگر كسى از روى اخلاص و صدق متمسك به ايشان گردد اهل نجات و سعادت است .

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.