شهيد غلامرضا مريم زاده

دنيا مانند ماري است زهري؛ و مار پوست نرم و رنگارنگي دارد، ولي زير اين پوست زهر كشنده اي وجود دارد. پس، نبايد به اين دنيا دلبستگي پيدا كنيم

. شهيد غلامرضا مريم زاده

خاطره

ده ماه بود ازش خبري نداشتيم. مادرش مي گفت« خرازي ! پاشو برو ببين چي شد اين بچه ؟ زنده س ؟ مرده س؟» مي گفتم«كجا برم دنبالش آخه ؟ كار و زندگي دارم خانوم. جبهه يه وجب دو وجب نيست .از كجا پيداش كنم؟» رفته بوديم نماز جمعه . حاج آقا آخر خطبه ها گفت حسين خرازي را دعا كنيد .آمدم خانه . به مادرش گفتم.گفت« حسين ما رو مي گفت؟ » گفتم « چي شده كه امام جمعه هم مي شناسدش؟» نمي دانستيم فرمانده لشكر اصفهان است.  شهید حسین خرازی
منبع : خانواده شهيد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.