5- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِى أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِى أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً وَ إِنَّ اللَّهَ لَيَسْتَحْيِى أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِى أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً
امـام صـادق عليه السلام فرمود: خدا شرم نمى كند كه عذاب كند هر امتى را كه با اماميكه از جـانـب خـدا نـيـسـت ديـندارى كند اگر چه نسبت ؟ باعمالش نيكوكار و پرهيزگار باشد، هـمانا خدا شرم مى كند امتى را عذاب كند كه با امام از جانب خدا ديندارى كند، اگر چه نسبت به اعمالش ستمگر و بدكردار باشد.
اصول کافي، ج3، ص:38، ح5
شـرح:
ايـن چـنـد روايـت دو اصل تولى و تبرى را در اسلام استوار و تثبيت مى كند، ما تحت عـنـوان تـوضـيـح ذيـل حـديـث 537 (ج 1 ص 300) مـسـتـدل و مـبـرهـن ثـابـت نموديم كه خدايتعالى بعد از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه وآله بـراى رهـبرى و پيشوائى خلق دوازده نفر معين و مشخص را انتخاب نموده و منصوب ساخته اسـت ، عـلم رهـبـرى و مـقـررات و قـوانين دين خود را تنها به آنها عنايت فرموده و استعداد و قـابـليـت دعـوت و تـبـليـغ ديـن خـويـش را در وجـود ايـشـان از نـظـر فـطـرت و اكـتـسـاب تـكـميل نموده است ، بنابراين هر فردى غير ايشان كه دعوى پيشوائى و امامت كند دروغگو نـيـرنـگ باز است ، خود گمراه است و ديگران را گمراه مى كند و نسبت به خود و پيروانش ستمى بزرگ مرتكب مى شود، بدينجهت در اين دو روايت از ايشان به كلمه جائر [ستمگر و منحرف ] تعبير شده است .
در تـاريـخ اسـلام پـس از وفـات پـيـغمبر اكرم صلى اللّه عليه وآله چنين افرادى با دعا بـرخـاسـتـه و پـس از انـدكـى حكمفرمائى با زور و سرنيزه ، خويشتن و پيروان خويش را مفتضح و رسوا نموده و لعنت و نفرين را از بازماندگان براى خود بيادگار گذاشته اند. مردميكه در حزب چنين افراد نام نويسى كنند و در شمار آنها درآيند و بر عده آنها بيفزايند و مـوجب مزيد شوكت و قدرتشان گردند، اگر چه از نظر وظيفه شخصى ، مردمى نيكوكار و بـا تقوى باشند، باين معنى كه فقط اسم خود را در ليست آنها نوشته و بمرام نامه و اسـاسـنـامه و مقررات حزبى آنها رفتار نميكنند، بلكه در وظايف شخصى و اجتماعى پيرو مـقـررات اسـلامند، اينگونه افراد بحكم اين چند روايت در نظر خدا منفور و مبغوض و محكوم بـعـذاب و عـقـوبـت مـى بـاشـنـد، زيـرا هـمـان يـك عـمـل بـظـاهـر كـوچـك وسـيـله تـرويـج بـاطـل و مـسـلط سـاخـتـن شـخـص غـاصـب و سـتـمـگـر را بـر افـراد مـسـلمـان و پـايـمـال نـمـودن حـقـوق و حـدود خـدا و مـسـلمـيـن و در نـتـيـجـه مـوجـب ضـعـف و اضـمـحـلال مـقررات دين اسلام و خانه نشستن پيشواى بر حق ميگردد، پيداست كه معاويه و يزيد و هشام و منصور اگر تنها مى بودند، هيچگاه آن همه جنايت و ستم مرتكب نمى شدند، بلكه اگر اطرفيان و حواشى آنها منحصر بيك عده كارگردان و ماءمور هم مى بود جراءت چـنـان هـتـاكيها را نميداشتند، بطور مسلم آن ستمگران از ثبت نام افراد بسيار در حزب خود اسـتـفـاده مـى كـردنـد و غـرور و نـخـوت بـيشترى بكار مى بردند و در ظلم و تعدى خويش گـامـهـاى فـراتـرى مـيـگـذاشـتـنـد. تـا ايـنـجـا بـيـان و تـوضـيـح قـسـمـت اول از اين روايت شريف بود.
و امـا راجـع بـقـسـمـت دوم يـعـنـى كـسـيـكـه از امـام بـحـق پـيـروى كـنـد و در اعمال شخصى خود مرتكب گناه و آلودگى شود، پيداست كه او بواسطه اينكه در مقدمه و سـرلوحـه اعـمـالش سـطـر درخـشـانـى بـنـام ولايـت و تـعـهـد پـيـروى از امـامـان عادل و منصوب از جانب خدا را ثبت كرده ، و از پيشواى گمراه كننده و منحرف روگردان شده اسـت ، در نـتـيـجـه بـر عـده مـؤ مـنـيـن افـزوده و از اهـل بـاطـل كـاسـتـه و بـاندازه يك تن نيروى اسلام و عفو و بخشش را تقويت نموده ، و نيروى نـفـاق و بـاطـل را تـضعيف و تخريب كرده است ، و شايسته و سزاوار است كه عفو و بخشش الهـى آلودگـيـهـاى كـوچـكـش را فـرا گـيـرد، و خـداونـد حـكـيـم و مـهـربـان بـواسـطه يك عـمـل مـهـم و بـا ارزش او از چـنـديـن خـطا و لغزش ديگرش در گذرد. براى اين دو فرد در تـشـكـيـلات اجـتـمـاعـى مـى تـوانـم بـدو بـنـده و نـوكـرى مـثـال بـزنـيـم كه يكى از آنها در خانه آقا وولينعمت خويش را انتخاب كرده و در آنجا سر سـپـرده و بـيـعـت كـرده است ، ولى گاهى هم از او خطا و لغزش و سرپيچى و تمرد مشاهده مـيشود. و ديگرى از آقا وولينعمت خود رو گردان شده و در خانه دشمن او سر سپرده و ثبت نـام كرده ولى كردار و رفتارش را آنجا با دستورات ولينعمتش مطابق و موافق است ، شما خود بينديشيد و قضاوت كنيد.
ايـن چـنـد روايـت دو اصل تولى و تبرى را در اسلام استوار و تثبيت مى كند، ما تحت عـنـوان تـوضـيـح ذيـل حـديـث 537 (ج 1 ص 300) مـسـتـدل و مـبـرهـن ثـابـت نموديم كه خدايتعالى بعد از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه وآله بـراى رهـبرى و پيشوائى خلق دوازده نفر معين و مشخص را انتخاب نموده و منصوب ساخته اسـت ، عـلم رهـبـرى و مـقـررات و قـوانين دين خود را تنها به آنها عنايت فرموده و استعداد و قـابـليـت دعـوت و تـبـليـغ ديـن خـويـش را در وجـود ايـشـان از نـظـر فـطـرت و اكـتـسـاب تـكـميل نموده است ، بنابراين هر فردى غير ايشان كه دعوى پيشوائى و امامت كند دروغگو نـيـرنـگ باز است ، خود گمراه است و ديگران را گمراه مى كند و نسبت به خود و پيروانش ستمى بزرگ مرتكب مى شود، بدينجهت در اين دو روايت از ايشان به كلمه جائر [ستمگر و منحرف ] تعبير شده است .
در تـاريـخ اسـلام پـس از وفـات پـيـغمبر اكرم صلى اللّه عليه وآله چنين افرادى با دعا بـرخـاسـتـه و پـس از انـدكـى حكمفرمائى با زور و سرنيزه ، خويشتن و پيروان خويش را مفتضح و رسوا نموده و لعنت و نفرين را از بازماندگان براى خود بيادگار گذاشته اند. مردميكه در حزب چنين افراد نام نويسى كنند و در شمار آنها درآيند و بر عده آنها بيفزايند و مـوجب مزيد شوكت و قدرتشان گردند، اگر چه از نظر وظيفه شخصى ، مردمى نيكوكار و بـا تقوى باشند، باين معنى كه فقط اسم خود را در ليست آنها نوشته و بمرام نامه و اسـاسـنـامه و مقررات حزبى آنها رفتار نميكنند، بلكه در وظايف شخصى و اجتماعى پيرو مـقـررات اسـلامند، اينگونه افراد بحكم اين چند روايت در نظر خدا منفور و مبغوض و محكوم بـعـذاب و عـقـوبـت مـى بـاشـنـد، زيـرا هـمـان يـك عـمـل بـظـاهـر كـوچـك وسـيـله تـرويـج بـاطـل و مـسـلط سـاخـتـن شـخـص غـاصـب و سـتـمـگـر را بـر افـراد مـسـلمـان و پـايـمـال نـمـودن حـقـوق و حـدود خـدا و مـسـلمـيـن و در نـتـيـجـه مـوجـب ضـعـف و اضـمـحـلال مـقررات دين اسلام و خانه نشستن پيشواى بر حق ميگردد، پيداست كه معاويه و يزيد و هشام و منصور اگر تنها مى بودند، هيچگاه آن همه جنايت و ستم مرتكب نمى شدند، بلكه اگر اطرفيان و حواشى آنها منحصر بيك عده كارگردان و ماءمور هم مى بود جراءت چـنـان هـتـاكيها را نميداشتند، بطور مسلم آن ستمگران از ثبت نام افراد بسيار در حزب خود اسـتـفـاده مـى كـردنـد و غـرور و نـخـوت بـيشترى بكار مى بردند و در ظلم و تعدى خويش گـامـهـاى فـراتـرى مـيـگـذاشـتـنـد. تـا ايـنـجـا بـيـان و تـوضـيـح قـسـمـت اول از اين روايت شريف بود.
و امـا راجـع بـقـسـمـت دوم يـعـنـى كـسـيـكـه از امـام بـحـق پـيـروى كـنـد و در اعمال شخصى خود مرتكب گناه و آلودگى شود، پيداست كه او بواسطه اينكه در مقدمه و سـرلوحـه اعـمـالش سـطـر درخـشـانـى بـنـام ولايـت و تـعـهـد پـيـروى از امـامـان عادل و منصوب از جانب خدا را ثبت كرده ، و از پيشواى گمراه كننده و منحرف روگردان شده اسـت ، در نـتـيـجـه بـر عـده مـؤ مـنـيـن افـزوده و از اهـل بـاطـل كـاسـتـه و بـاندازه يك تن نيروى اسلام و عفو و بخشش را تقويت نموده ، و نيروى نـفـاق و بـاطـل را تـضعيف و تخريب كرده است ، و شايسته و سزاوار است كه عفو و بخشش الهـى آلودگـيـهـاى كـوچـكـش را فـرا گـيـرد، و خـداونـد حـكـيـم و مـهـربـان بـواسـطه يك عـمـل مـهـم و بـا ارزش او از چـنـديـن خـطا و لغزش ديگرش در گذرد. براى اين دو فرد در تـشـكـيـلات اجـتـمـاعـى مـى تـوانـم بـدو بـنـده و نـوكـرى مـثـال بـزنـيـم كه يكى از آنها در خانه آقا وولينعمت خويش را انتخاب كرده و در آنجا سر سـپـرده و بـيـعـت كـرده است ، ولى گاهى هم از او خطا و لغزش و سرپيچى و تمرد مشاهده مـيشود. و ديگرى از آقا وولينعمت خود رو گردان شده و در خانه دشمن او سر سپرده و ثبت نـام كرده ولى كردار و رفتارش را آنجا با دستورات ولينعمتش مطابق و موافق است ، شما خود بينديشيد و قضاوت كنيد.