داستان روغن فروش‏ (1)

داستان روغن فروش‏ (1)

امام صادق (ع) فرمود: مردى بود كه روغن زيتون مى‏فروخت و پيامبر اكرم (ص)را دوست مى‏داشت او هر گاه مى‏خواست دنبال كارى برود نخست پيامبر (ص)را ديدار مى‏كرد و اين شيوه از او شهرت يافته بود، و هر گاه نزد رسول خدا (ص)مى ‏آمد آن حضرت (ص)گردن مى‏ كشيد تا آن مرد او را ببيند. يك روز خدمت حضرت (ص)رسيد و حضرت (ص)هم براى او گردن برافراشت و او به پيامبر (ص)نگريست و رفت و طولى نكشيد، كه برگشت و چون پيامبر (ص)ديد كه او چنين كرد با دست به وى اشاره كرد كه:
بنشين. او در برابر پيامبر اكرم (ص)نشست و حضرت (ص)از او پرسيد: امروز كارى كردى كه پيش از آن نمى‏كردى [يعنى زود برگشتى‏]، و او در پاسخ عرض كرد: اى پيامبر خدا! سوگند به آن كسى كه تو را براستى و درستى براى هدايت مردمان برانگيخت، يادت دل مرا فرا گرفته است، تا جايى كه نتوانستم پى كارم روم و نزد شما بازگشتم.
ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.