امام ششم

امام ششم
امام جعفر بن محمد (صادق ) فرزند امام پنجم كه در سال 83 هجرى ، متولد و در سال 148 هجرى (طبق روايات شيعه ) به تحريك منصور خليفه عباسى مسموم و شهيد شده است (280) .
در عهد امامت امام ششم در اثر انقلابهاى كشورهاى اسلامى و خصوصا قيامى كه مسوده (سياه جامگان ) براى برانداختن خلافت بنى اميه كرده بودند و جنگهاى خونينى كه منجر به سقوط خلافت و انقراض بنى اميه گرديد و در اثر آنها زمينه خوبى كه امام پنجم در بيست سال زمان امامت خود با نشر حقايق اسلامى و معارف اهل بيت مهيا كرده بود، براى امام ششم امكانات بيشتر و محيط مناسبترى براى نشر تعاليم دينى پيدا شد.
آن حضرت تا اواخر زمان امامت خود كه مصادف با آخر خلافت بنى اميه و اول خلافت بنى عباس بود از فرصت استفاده نموده به نشر تعاليم دينى پرداخت و شخصيتهاى علمى بسيارى در فنون مختلفه عقلى و نقلى مانند ((زراره )) و ((محمد بن مسلم )) و ((مؤ من طاق )) و ((هشام بن حكم )) و ((ابان بن تغلب )) و ((هشام بن سالم )) و ((حريز)) و ((هشام كلبى نسابه )) و ((جابر بن حيان صوفى )) شيميدان و غير ايشان را پررورش داد، حتى عده اى از رجال علمى عامه نيز مانند ((سفيان ثورى )) و ((ابوحنيفه )) رئيس مذهب حنفيه و ((قاضى سكونى )) و ((قاضى ابوالبخترى )) و غير ايشان افتخار تلمذش را پيدا كردند (معروف است كه از مجلس درس و حوزه تعليم امام ششم چهارهزار نفر محدث و دانشمند بيرون آمده است (281) ).
احاديثى كه از صادقين يعنى از امام پنجم و ششم ماءثور است ، از مجموع احاديثى كه از پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ده امام ديگر ضبط شده است ، بيشتر است .
ولى در اواخر عهد خود، دچار منصور خليفه عباسى شد و تحت مراقبت و محدوديت شديد درآمد. منصور آزارها و شكنجه ها و كشتارهاى بيرحمانه اى در حق سادات علويين روا ديد كه از بنى اميه با آن همه سنگدلى و بى باكى سر نزده بود. به دستور وى آنان را دسته دسته مى گرفتند و در قعر زندانهاى تاريك با شكنجه و آزار به زندگيشان خاتمه مى دادند و جمعى را گردن مى زدند و گروهى را زنده زير خاك مى كردند و جمعى را در پى ساختمانها يا ميان ديوارها گذاشته رويشان بنا مى ساختند.
منصور، دستور جلب امام ششم را از مدينه صادر كرد (امام ششم پيش از آن نيز يك بار به امر سفاح خليفه عباسى به عراق و پيش از آن نيز در حضور امام پنجم به امر هشام خليفه اموى به دمشق جلب شده بود)
مدتى امام را زير نظر گرفتند و بارها عزم كشتن آن حضرت را نموده و هتكها كرد ولى بالا خره اجازه مراجعه به مدينه را داده و امام به مدينه مراجعت فرمود و بقيه عمر را با تقيه شديد و نسبتا با عزلت و گوشه نشينى برگزار مى كرد تا به دسيسه منصور مسموم و شهيد شد (282) ).
منصور پس از آنكه خبر شهادت امام ششم را دريافت داشت ، به والى مدينه نوشت كه به عنوان تفقد بازماندگان ، به خانه امام برود و وصيتنامه آن حضرت را خواسته و بخواند و كسى را كه وصى امام معرفى شده فى المجلس گردن بزند. و البته مقصود منصور از جريان اين دستور اين بود كه به مسئله امامت خاتمه دهد و زمزمه تشيع را بكلى خاموش كند ولى برخلاف توطئه وى وقتى كه والى مدينه طبق دستور، وصيتنامه را خواند ديد امام پنج نفر را براى وصايت تعيين فرموده . خود خليفه و والى مدينه و عبداللّه افطح فرزند بزرگ و موسى فرزند كوچك آن حضرت و حميده و به اين ترتيب تدبير منصور نقش برآب شد (283) ).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.