شهيد محمدعباسى ثانى


 اين دنيا مزرعه آخرت است. پس بكوشيد از اين مزرعه محصول بهترى براى آخرت برداريد.

شهيد محمدعباسى ثانى

خاطره

گوشش را گرفته بود و پیاده اش می کرد. گفت: «بچه این دفعه چهارمه که پیاده ات می کنم، گفتم نمیشه بری.» گریه می کرد، التماس می کرد، ولی فایده ای نداشت، یواشکی رفته بود. از پنجره از سقف، هر دفعه هم پیاده اش کرده بودند. خلاصه نگذاشتند، سوار قطار بشود. توی ایستگاه قم مامور قطار صدایی شنیده بود، از زیر قطار، خم شده بود دیده بود پسر نوجوانی به میله های قطار آویزان است با لباس های پاره و دست و پای روغنی و خونی دیگر دلشان نیامد برش گردانند. 
منبع : سایت صبح

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.