(در عزاى امام علىّ عليه السلام )
ناله كن اى دل به عزاى علىّ
گريه كن اى ديده براى علىّ
كعبه ز كف داده چو مولود خويش
گشته سيه پوش عزاى علىّ
عُمْر علىّ، عُمْره مقبوله بود
هر قدمش سعى و صفاى علىّ
ديده زمزم كه پر از اشك شد
ياد كند زمزمه هاى علىّ
تيغ شقاوت ، سر او را شكافت
كوفه بود، كوه مناى علىّ
عالم امكان شده پر غلغله
چون شده خاموش صداى علىّ
نيست هم آغوش صبا بعد از اين
پيك ظفر بخش لواى علىّ
منبر و محراب كشد انتظار
تا كه زند بوسه به پاى علىّ
ماه دگر در دل شب نشنود
صوت مناجات و دعاى علىّ
آه كه محروم شد امشب دگر
چشم يتيمان ز لقاى علىّ
مانده تهى سفره بيچارگان
منتظر نان و غذاى علىّ
واى ! امير دو سرا كشته شد
خانه غم گشته سراى علىّ
پيش حسين و حسن و زينبش
خون چكد از فرق هماى علىّ