در سراپرده چشمان خود آن چشم به راه! نازنينا! نفَسى اسبِ تجلّى زين كن كه زمين، گوش به زنگ ست و زمان، چشم به راه آفتابا! دمى از ابر برون آ، كه بُوَد بى تو منظومه امكان، نگران، چشم به راه