به خواهرانم بگو كه اگر از من بدي ديدند مرا ببخشند و هميشه حجاب خود را حفظ كنند چون ما براي ناموس مي جنگيم. شهيد نادر علي اكبرنژاد |
|
خاطره
با عجله کیفش را برداشت که برود مدرسه. گفتم : «مادر جان صبحانه نخوردی! » گفت : «مدرسه ام دیر می شه» ظهر که برگشت خانه سریع وضو گرفت و آماده شد. گفتم :«ناهار آماده است» گفت : «از نماز عقب می مونم» ناهار نخورده رفت مسجد. روزه بود. نمی خواست کسی بفهمد. شهید رضا صفری |