اعتراف دشمن به فضل امام (2)

اعتراف دشمن به فضل امام (2)

پدرم به صدای بلند گفت: بگذارید وارد شود، من از اینكه دربانان نزد پدرم از او به كنیه (نشانه احترام) یاد كردند شگفت زده شدم زیرا نزد پدرم جز خلیفه یا ولیعهد یا كسی را كه خلیفه دستور داده باشد از او با کنیه یاد كنید، به كنیه یاد نمی كردند، آنگاه مردی گندمگون، خوش قامت، خوشرو، نیكو اندام، جوان و با هیبت و جلال وارد شد.
چون چشم پدرم بر او افتاد برخاست و به استقبال رفت. به یاد نداشتم پدرم نسبت به كسی از بنی هاشم یا فرماندهان سپاه چنین كرده باشد، با او دست در گردن آورد و صورت و سینه او را بوسید و دست او را گرفت و او را بر جای نماز خود نشانید و خود در كنار او رو به او نشست و با او به صحبت پرداخت، و در ضمن صحبت به او فدایت شوم می گفت.

(ارشاد مفید، ص318 و 322)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.