از برادرانم و دوستانم می خواهم که قوی دل باشند و به شایعه های رادیو بیگانه و یا مزدوران داخلی توجه نکنند آنها بر تضعیف روحیه ایرانی چیزی نمی خواهند. شهید سلیمان شرافت |
|
خاطره
خیلی هیجان داشت. در حالیکه نوک گلولهی آرپیجی را میبوسید گفت: «همین یک دونه را داریم، اگر درست نشونه بگیری و به خدا توکل کنی، برجکش را بردی هوا.» گفتم: «آمدیم، زدیم و نخورد. آن وقت چه؟» اخمهایش را تو هم کرد و گفت: «مگه الکیه پسر؟ خود خدا گفته شما منو یاری کنید، من هم شما رو یاری میکنم. تازه اگر هم نخورد، جر میزنیم، میگیم قبول نیست، از اول. من میروم روی خاکریز میگویم: جاسم هو…ی! اون گلولهی آرپیجی ما رو بیندازید این ور.» خندهام گرفته بود. بیشتر خندهام از قیافه و لحن کاملاً جدی او بود. |