سخن پيرمرد با امام باقر (عليه السلام) (2) حضرت (عليه السلام) همان سخن را برايش باز گفت، و پيرمرد گفت: «اللَّه اكبر» اگر بميرم به رسول خدا (صلي الله عليه واله وسلم)و على و حسن و حسين و على بن الحسين عليهم السّلام وارد مىشوم و چشمم روشن مىشود و دلم خنكتر مىگردد و درونم آرامش مىپذيرد و فرشتههاى كرام الكاتبين مرا با روح و ريحان استقبال مىكنند، اگر جانم بدين جا [گلو] رسد، و اگر هم زنده بمانم به چشم خويش آن بينم كه خدا بدان چشم مرا روشن كند و در والاترين مراتب بهشت با شما باشيم؟! سپس آن پيرمرد فرياد به گريه گشود و هاى هاى همى گريست تا به زمين افتاد و اهل آن خانه از حالى كه بر آن پيرمرد رفت فرياد گريه سر دادند. امام (عليه السلام) را بوسيد و بر دو ديده و گونه خود نهاد و سپس شكم و سينه خود را گشود و دست حضرت (عليه السلام) را بر روى شكم و سينه خود گذاشت و سپس بپا خاست و گفت: السلام عليكم، و امام باقر (عليه السلام) به دنبال او مىنگريست در حالى كه او در حال رفتن بود، سپس امام (عليه السلام) رو به حاضران كرد و فرمود: هر كه دوست دارد به مردى از اهل بهشت بنگرد به اين پيرمرد بنگرد. بهشت كافى / ترجمه روضه كافى، ص: 109 |