شهید محمد نوری

 همسرم باوركن خدمت به پدر و مادر و احترام به آنها و رسیدگی و تعلیم فرزندان ثوابی بیش از به جبهه آمدن من دارد. شهید محمد نوری

خاطره

به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود. بهنام می‌رفت شناسایی. چند بار او را گرفته بودند، اما هر بار زده بود زیر گریه و گفته بود: «دنبال مامانم می‌گردم،‌ گمش كردم.» عراقی‌ها هم ولش می‌كردند. فكر نمی‌كردند كه بچه‌ سیزده ساله برود شناسایی!   بهنام محمدی راد
منبع : دوران طلایی – خاطرات دوران نوجوانی شهدا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.