سردار شهید ذبیح الله عاصی زاده

ملت ما الان باید خود را بسازند تا فرد فرد این ملت یک مربی باشند و اول از خودمان شروع کنیم تا فردا بتوانیم برای صدور انقلابمان و زنده کردن اسلام در کشورهای عربی در حال خواب ، مربی و ناجی داشته باشیم. سردار شهید ذبیح الله عاصی زاده

خاطره

صبح زود حمید میخواست بره بیرون. براش تخم مرغ آب پز کرده بودم. وقتی رفتم از روی گاز بردارم پشت سرم .عمینکه برداشتم آب جوش ریخت پشت گردنش. هم عصبانی بودم که اومده تو آشپزخونه و هم ترسیده بودم که نکنه طوریش بشه. حمید سریع خودشو رسون تو اشپزخونه و با خونسردی بهم گفت: آروم باش . تا تو اروم نشی بچه رو نمیبرم دکتر. این قدر با نرمی و خونسردی باهام حرف زد که اروم شدم. یه هفته تموم میبردش دکتر. بهم میگفت: دیدی خودتو بیخود ناراحت کردی ، دیدی بچه خوب شد.  شهید حمید باکری
منبع : نیمه پنهان ماه ج 10 ص 26

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.