ايمان ژرفترين پيوندهاست و فراتر از حسب و نسب و خون و نژاد مينشيند. ايمان بهشت گمشده وجود است. سید مرتضی آوینی |
|
خاطره
پدرش مخالف ورود علي به ارتش بود و دوست داشت تمام دارائي مان را بفروشيم و برايش هزينه كنيم تا او در رشته رياضي تحصيل كند، چون رياضياش بسيار خوب بود. پدر براياينكه خودش نظامي بود و از اين شهر به آن شهر ميرفت و سختيهاي زيادي ميكشيد، نميخواست فرزندش هم همان راه را ادامه بدهد، ولي شهيد بسيار به ورود به ارتش و تحصيل دردانشكده افسري علاقه داشت. بچهتر كه بود، به پدرش در اواخر دوره خدمت پدرش در ارتش، يك جفت چكمه نظامي داده بودند.علي همان زمان گفت: “اينچكمهها را براي من نگه داريد. ” و به اين شكل اعلام علاقه كرد، ميگفت: ” پدر! خدمت، خدمت است، حال ميخواهد در ارتش باشد يا جاي ديگر. هيچ فرقي ندارد در كجا باشيم و خدمت كنيم. ” دوست نداشت كسي عيب ارتش را بگويد و بدگويي كند و آنها را از اين كار نهي ميكرد.آن زمان همسايهاي داشتيم كه از ارتش بدگويي مي كرد. ميگفت: “آقاي عزيز! اين حرفها را نزنيد. هرچه باشد ارتش مملكت ماست. ما بايد آبادش كنيم و به آن خدمت كنيم. ” از ويژگيهاي او، نظم عجيب و حساس بودن به كارهايش بود. خود را مسئول و موظف به انجام كارها و وعدههايش ميدانست. صیاد شیرازی |