اقعه اى شگفت انگيز از زائرين مشهد
مرحوم فاضل عراقى در دارالسلام نقل كرده است در سال 1298 هجرى قمرى اين معجزه واقع گرديده و در مدارك معتبر موجود است و خلاصه اش آن است كه در سال مزبور كه نود و چند سال قبل است چند نفر از بحرين جهت زيارت حضرت رضا(ع ) حركت مى كنند عده اى از اهل اخلاص با زن و بچه به مشهد حضرت رضا مى آيند و مدتى توقف مى نمايند. خرجيشان براى برگشت تمام مى شود تصميم داشتند از مشهد به كربلا و بعد بصره بيايند و از طريق دريا به وطن خودشان (بحرين ) برگردند حالا چه كنند نمى توانند بمانند و نمى توانند برگردند. متوسل به حضرت رضا(ع ) مى شوند كسى هم به آنها قرض نمى داد تا روز چهاردهم رجب هنگام ظهر مى خواستند دسته جمعى به حرم مشرف شوند يك نفر به آنها گفت شما خيال كربلا نداريد گفتند چرا اما وسيله نداريم گفت من چند قاطر دارم در اختيارتان مى گذارم . گفتند ما خرجى راه نداريم گفت آن را هم مى دهم گفتند مقدارى هم در همين جا بدهكاريم گفت بدهى را نيز مى پردازم . همين امروز عصر درب دروازه سوار شويد. آماده شدند درب دروازه سوار شدند و به راه افتادند اين طور كه ثبت كرده اند سه ساعت تقريبا حركت كردند گفت پياده شويد همين جا نماز بخوانيد و شامتان را بخوريد من همين جا قاطرها را مى چرانم و قدرى استراحت مى كنم . مسافرين پياده شدند و كارشان را كردند مدتى گذشت خبرى از آن شخص و قاطرهايش نشد. ناراحت شدند مردها اين طرف و آن طرف گشتند شب مهتابى است لكن هيچ اثرى از آن شخص و قاطرها نيست گفتند كلاه سر ما گذاشته چه كنيم ؟ هوا روشن شد نمازشان را خواندند اين طور تصميم گرفتند كه سه ساعت راه كه بيشتر نيامده اند به مشهد برمى گردند تا در بيابان نميرند. بارشان را بستند حركت كردند مقدارى كه رفتند چشمشان به نخل افتاد نخلستان كجا خراسان كجا! چشمشان به يك نفر عرب افتاد تعجب كردند لباس عربى اينجا؟! پرسيدند اينجا كجاست ؟ گفت : كاظمين است . تعجب كردند پيشتر آمدند چشمشان به دو گنبد مطهر موسى بن جعفر و جوادالائمه افتاد شوق عجيبى پيدا كردند ضجه كنان وارد حرم شريف مى شوند مردم خبردار مى گردند و اين قضيه تاريخى از مسلمات است . |