خداوندا ! به من بیاموز چگونه تو را راضی کنم و توفیق بده تا اعمال صالح ای که رضایت تو در آن باشد ، انجام دهم . شهید کارگرفرد |
|
خاطره
آذر پنجاه و نه آمد مشهد . فرماندهء پادگان امام رضا(علیه السلام) نگه اش داشت. خیلی های دیگر را هم نگه داشت. می گفت: شما نا سلامتی نیروی این جا هم هستین . چند وقتی بمونین اموزش بدین به اونای که می خوان برن جبهه. محمود اولش راضی نمی شد بماند . اما وقتی هم ماند سنگ تمام گذاشت توی اموزش . رس نیروها را می کشید . گاهی حتی اشک شان را هم در می اورد . بهش که اعتراض می کردند می گفت: جنگ تعارف نیست برادر این جا اگر دست و پاتون هم بشکنه بهتر از اینه که اون جا خودتون رو مفتی مفتی به کشتن بدین. محمود کاوه |