باب توصيف و فضيلت علم و فضل دانشمندان
بَابُ صِفَةِ الْعِلْمِ وَ فَضْلِهِ وَ فَضْلِ الْعُلَمَاءِ
|
1- مُحَمّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِيّ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عُبَيْدِ اللّهِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ الدّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ الْوَاسِطِيّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ دَخَلَ رَسُولُ اللّهِ ص الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ مَا هَذَا فَقِيلَ عَلّامَةٌ فَقَالَ وَ مَا الْعَلّامَةُ فَقَالُوا لَهُ أَعْلَمُ النّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَيّامِ الْجَاهِلِيّةِ وَ الْأَشْعَارِ الْعَرَبِيّةِ قَالَ فَقَالَ النّبِيّ ص ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ ثُمّ قَالَ النّبِيّ ص إِنّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنّ فَهُوَ فَضْلٌ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 37 روايه :1
|
1- امام هفتم عليه السلام فرمود: چون رسول خدا(ص) وارد مسجد شد ديد جماعتى گرد مردى را گرفتهاند فرمود: چه خبر است گفتند علامهاى است. فرمود: علامه يعنى چه؟ گفتند: داناترين مردم است به دودمان عرب و حوادث ايشان و به روزگار جاهليت و اشعار عربى. پيغمبر فرمود: اينها علمى است كه نادانش را زيانى ندهد و عالمش را سودى نبخشد سپس فرمود: همانا علم سه چيز است: آيه محكم، فريضه عادله، سنت پابرجا، و غير از اين فضل است.
|
|
شرح :
در بيان اين حديث شريف اشاره به چند نكته لازم است: اول كلمه (علم) در معانى مختلفى بكار مىرود: 1- به معنى قطع و يقين مانند (مالهم بذلك من علم ان هم الا يظنون) يعنى به آن يقين ندارند تنها گمان مىكنند 2- به معنى مطلق دانستن در برابر جهل و نادانى مانند (هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون) مگر دانندگان با نادانان برابرند؟ 3- به معنى دانستن قواعد و كلياتى كه بر مصاديق و جزئياتش تطبيق كند چنانكه گويد: علم منطق، فلسفه، فقه، اصول، پيداست كه كلمه (علم) در اين حديث شريف به معنى دوم و سوم مناسب است. دوم – علم از نظرهاى گوناگون تقسيمات مختلف و گوناگونى دارد مانند العلم علمان: مطبوع و مسموع: العلم علمان: علم الابدان و علم الاديان علم بر دو قسم است: علم غيب و شهود علم بر چهار قسم است كه در حديث 134 در همين كتاب بيان مىشود گاهى علم را از نظر سود و زيان تقسيم مىكنند مانند: لا خير فى علم لا ينفعو. علمى كه سود ندهد خير ندارد و مانند همين حديث شريف كه علم را از اين نظر تقسم نموده و علم سودمند سه قسم شمرده شده است. سومشخصى كه راجع به علم يا هر موضوعى سخن مىگويد موقعيت و مسؤليتش در معنى سخنش تأثير مىكند پس بايد در مقام تفسير و بيان سخنش موقعيت و مسؤليت او را در نظر گرفت مثلا كلمه (آية و آيات يا آيه محكمه و آيات محكمات) در 232 مورد از قرآن و 17 مورد از نهج البلاغه ذكر شده است و در تمام اين موارد به معنى آيه قرآن يا نشانهاى كه از آن به خدا پىبرند يا مطلق نشانه بكار رفته است در صورتيكه همين كلمه را اگر ابن سينا و ملاصدرا بدون قرينه ذكر كنند معنى برهان منطقى و صغرى و كبرى صحيح از آن فهميده مىشود و چون اين كلمه را يك دانشمند طبيعى استعمال كند معنى فرمول آزمايش شده از آن تبادر مىكند.
اكنون با ملاحظه اين سه مقدمه و تفكر در صدر و ذيل اين حديث شريف بايد بگوئيم كه (علم سودمند از نظر پيغمبر بر سه قسم است، شارحين بصير و روشنفكر اصول كافى تمام اين نكات را اگر چه تسريح نكردهاند در نظر گرفته و اين حديث را بيان و توضيح دادهاند عارف خبير و دانشمند بصير مرحوم فيض كاشانى چنين فرمايد پيغمبر (ص) با جمله (لا يضر من جهله ) به مردم فهمانيد كه معلومات اين شخص كه علامهاش مىخوانيد در حقيقت علم نيست بلكه علم حقيقى آنستكه دانستن براى معاد و قيامت مفيد باشد و ندانستنش در آن روز زيان دهد نه آنچه را كه عوام مردم بپسندند و وسيله جمع مال شود. آنگاه علم سودمند در نظر شرع را بيان كرده و به سه قسم منحصر نموده است: 1- آية محكمة كه به اصول عقايد اشاره دارد زيرا براهين آن آيات محكمات جهان و قرآن كريم است و در قرآن دلايل مبداء و معاد به لفظ (آيه و آيات) بسيار ذكر شده است و فريضة عادلة اشاره به علم اخلاق است كه خوبش از لشكر عقل و بدش از لشكر جهل است و بر انسان فريضه (واجب) است كه لشكر عقل را داشته باشد و از لشكر جهل تهى باشد و عدالت آن كنايه از حد وسط بين افراط و تفريط است و سنة قائمة اشاره به احكام شريعت يعنى مسائل حلال و حرام دارد و انحصار علوم دينى به اين سه قسم معلوم است و اين كتاب كافى هم مشتمل بر همين سه علم است و با سه نشأة انسانيت مطابق است يعنى علم اصول عقايد براى عقلش و علم اخلاق براى جان و دلش و حلال و حرام براى بدن او مىباشد) مرحوم ملاصدرا و مجلسى همين تفاسير را عينا يا با اختلاف در عموم و خصوص از جمله اقوال و وجوه شمردهاند و نيز اين بيان را مفسرين در آيه كريمه (يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة) با اندكى فرق ذكر مىكنند، شيخ طوسى از قول قتاده مىفرمايد مراد به حكمت سنت است، در حديث 134 امام صادق عليه السلام مىفرمايد: همه علم مردم را چهار قسم ديدم: اول اينكه خداى تو را بشناسى دوم بدانى چه مصالحى در ساختن تو بكار برده بدانى از تو چه خواسته. چهارم آنچه تو را از دينت خارج كند بشناسى، و خلاصه علم مفيد از نظر قرآن و پيغمبر و امام صادق در اطراف همين مطالب دور مىزند و علوم ديگر در آنها زياديست چنانچه در اين حديث پيغمبر فرموده: بود و نبودش سود و زيانى ندارد.
صدرالمتألهين (ره) در اينجا بحث مربوطى مطرح كرد مىگويد: علم يعنى شناختن و دانستن چيزى همانطور كه هست و اين از صفات خداوند است پس چگونه مىشود چيزى علم باشد و زيادى و ناپسند باشد خلاصه سخنش اينكه: دانستن هر چيز بهتر از ندانستن آن است پس چگونه در اين روايت فقط سه علم را خوب دانسته و بقيه را بد، آنگاه پاسخى مفصل مىگويد كه خلاصهاش اين است: نكوهش علم به واسطه خود علم و دانستن چيزى نيست بلكه به جهت نتايج زيانبخشى است كه با خود عالم يا به ديگران مىرسد مانند علم جادو و شعبده و طلسمات به وسيله آن بين زن و شوهر جدايى مىاندازند و مانند علم نجوم و هيئت كه به استثناى قسمت مفيد آن بيشترش تضييع عمر و وقت بيهوده گذرانيدن و احتمال و تخمينى ياد گرفتن است و يا مانند علوم حقيقى غامض و مشكل كه فهم انسان طاقت درك آن را ندارد مانند بحث قضا و قدر الهى.