کلام شهدا: شهيد حسين خرازي

کلام شهدا

برادرها بلند شید، نماز شب. هوا سرد بود. کسی حال بلند شدن نداشت. پتوها را کشیده بودند تا روی سرشان و خوابیده بودند. دست بردار نبود. هی داد می زد « بلند شید؛ نماز شب! » یکی سرش را از زیر پتو درآورد. همین طور که چشم هایش بسته بود گفت « از همین زیر پتو العفو. » چند تا پتو دور خودش پیچید و رفت. زیر نور فانوس دعا می خواند، نماز می خواند، گریه می کرد. منبع: طلبه شهید مصطفی ردانی پور شهيد حسين خرازي

خاطره ای از شهدا

برادرها بلند شید، نماز شب. هوا سرد بود. کسی حال بلند شدن نداشت. پتوها را کشیده بودند تا روی سرشان و خوابیده بودند. دست بردار نبود. هی داد می زد « بلند شید؛ نماز شب! » یکی سرش را از زیر پتو درآورد. همین طور که چشم هایش بسته بود گفت « از همین زیر پتو العفو. » چند تا پتو دور خودش پیچید و رفت. زیر نور فانوس دعا می خواند، نماز می خواند، گریه می کرد. طلبه شهید مصطفی ردانی پور
منبع : وبلاگ 100 خاطره از شهدا به نقل از یادگاران کتاب ردانی پور، انتشارات روایت فتح

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.