کلام شهدا با او دعوایم شد. تقصیر من بود. همان وقت که دعوا می کردیم مطمئن بودم که حق با من نیست، اما عصبانی بودم و چیزی نفهمیدم. نیم ساعت بعد یکی از بچه ها آمد دنبالم و گفت: « از وقتی بحث تون شده، مرتضی رفته تو اتاق و درو بسته، نماز می خونه. » دو ساعت بعد، من را دید. آمد جلو، گرم احوالپرسی کرد. عرق سرد نشست روی پیشانیم، از خجالت. منبع: شهید سید مرتضی آوینی شهيد آوري فرد |
|
خاطره ای از شهدا
با او دعوایم شد. تقصیر من بود. همان وقت که دعوا می کردیم مطمئن بودم که حق با من نیست، اما عصبانی بودم و چیزی نفهمیدم. نیم ساعت بعد یکی از بچه ها آمد دنبالم و گفت: « از وقتی بحث تون شده، مرتضی رفته تو اتاق و درو بسته، نماز می خونه. » دو ساعت بعد، من را دید. آمد جلو، گرم احوالپرسی کرد. عرق سرد نشست روی پیشانیم، از خجالت. شهید سید مرتضی آوینی |