کلام شهدا:شهید حاج حسین خرازی

دكتر چمران را كه از اتاق عمل مى ‏آوردند، مى‏خندید. فكر مى ‏كردم كه به تهران منتقل و تا مدتى راحت مى ‏شویم. به او گفتم: مى‏ رویم؟ با خنده گفت: نمى‏ روم. اگر بروم تهران، روحیه بچه‏ ها ضعیف مى‏ شود. هنوز كار از دستم بر مى ‏آید، نمى ‏توانم بچه ‏ها را رها كنم، در تهران كارى ندارم. حتى حاضر نبود در آن شرایط كه پایش در گچ بود، كولر روشن كند. خون ریزى داشت؛ اما در عین حال مى‏ گفت: چطور كولر روشن كنم، وقتى بچه‏ ها در جبهه زیرگرما مى ‏جنگند؟ منبع: شهید مصطفي چمران

شهید حاج حسین خرازی

خاطره ای از شهدا

 دكتر چمران را كه از اتاق عمل مى ‏آوردند، مى ‏خندید. فكر مى ‏كردم كه به تهران منتقل و تا مدتى راحت مى ‏شویم. به او گفتم: مى‏ رویم؟ با خنده گفت: نمى ‏روم. اگر بروم تهران، روحیه بچه ‏ها ضعیف مى ‏شود. هنوز كار از دستم بر مى ‏آید، نمى ‏توانم بچه‏ ها را رها كنم، در تهران كارى ندارم. حتى حاضر نبود در آن شرایط كه پایش در گچ بود، كولر روشن كند. خون ریزى داشت؛ اما در عین حال مى‏ گفت: چطور كولر روشن كنم، وقتى بچه ‏ها در جبهه زیرگرما مى‏ جنگند؟ شهید مصطفي چمران
منبع : راوى: مرتضى اللَّه اكبرى، ر. ك: عطش (ویژه نامه یادیاران)، 30 /3/ 81، ص 24

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.