داماد شب عروسى كشته مى شود

118 – داماد شب عروسى كشته مى شود
سيدالعلماء العاملين جناب آقاى حاج سيد محمد على سبطالشيخ نقل فرمودند يكى از شيوخ عرب كه رئيس قبيله اى از اطراف بغداد بوده تصميم مى گيرد براى ازدواج پسرش دخترى از بستگانش خواستگارى نمايد و مرسومشان چنين است كه در يك شب مجلس عقد و زفاف را انجام مى دهند.
در شب معينى دعوت مى نمايد و وسايل پذيرايى و جشن و اطعام به طور تفصيل فراهم مى كند و از مرحوم حاج شيخ مهدى خالصى كه در آن زمان مرجع تقليد عرب بوده براى انجام صيغه عقد دعوت مى كند.
پس از حضور شيخ و آمادگى مجلس عقد، عده اى از جوانان به دنبال داماد مى روند و او را با تشريفات مخصوصى مطابق مرسوم به مجلس عقد بياورند و در عرض راه هلهله كنان داماد را مى آورند و ضمنا طبق مرسوم تيرهاى هوايى مى انداختند، در اين اثناء جوان سيدى كه جزء آنها بود و تفنگ پر به دستش بود، ناگهان تير خالى مى شود و به سينه داماد مى خورد و كشته مى گردد، سيد بيچاره فرار مى كند، سپس ‍ اين فاجعه در مجلس عقد به پدر داماد گفته مى شود.
مرحوم شيخ مهدى خالصى پدر را امر به صبر مى كند وبه اين بيان لطيف آرامش ‍ مى كند مى فرمايد((آيا مى دانى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بر همه ما حق بزرگى دارد وهمه ما نيازمند شفاعت او هستيم ؟ پدر تصديق مى نمايد. شيخ مى فرمايد اين جوان سيد عمدا كارى نكرده ، تيرى بدون اختيارش بيرون آمده و به فرزند تو رسيده و به قضاى الهى فرزندت از دنيا رفته است ، اين سيد را به خاطر جدش عفو كن و در اين مصيبت صبر نما و تسليم خواست خدا باش تا خداوند اجر صابرين به تو دهد)).
پدر داماد پس از پذيرفتن اندرزهاى شيخ ، قدرى ساكت مى شود و فكر مى كند سپس مى گويد هر چه فكر مى كنم مى بينم امشب جمعى ميهمان داريم وما آنها را به مجلس عيش و سرور دعوت كرديم ومبدل شدن آن به عزا سزاوار نيست و براى تكميل اداى حق رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله برويد آن جوان سيد را بياوريد به جاى پسرم دختر را براى او عقد كنيد و به حجله بريد.
شيخ بر او احسنت و مرحبا مى گويد. دنبال سيد مى روند و او را پيدا مى كنند، سيد باور نمى كرده كه چنين تصميمى درباره اش گرفته شده و خيال مى كرده به اين بهانه مى خواهند او را ببرند و بكشند، تا پس از تاءمين واطمينان كه به او دادند مى آيد و در همان شب ، شيخ دختر را براى سيد عقد مى كند و مجلس زفاف انجام مى گيرد، فردا هم جنازه پسر را دفن مى نمايند.
استقامت در شدايد
در اين داستان ، شگفتيها و عبرتها و دانستنيهاى چندى است كه براى تذكر به آنها اشاره مى شود:
1 شجاعت و شهامت و بزرگوارى و بردبارى را از اين مرد شريف عرب بايد ياد گرفت ((اَلشُّجاعُ الشَّديدُ الْقَلْب حَينَ الْباءَسِْ)) يعنى شجاع كسى است كه هنگام سختى و حادثه ناگوار، قويدل باشد. متزلزل نشود، جزع ننمايد، خود را كنترل كند وبه راستى سهمگين ترين حادثه ها و سختيها مرگ ناگهانى فرزند است ، آن هم در شب زفاف او، آن هم به طور كشته شدن .
پدرى كه در چنين هنگامه اى عقل و ايمان خود را از دست ندهد و از جاده بندگى منحرف نشود؛ يعنى خود و فرزندش را ملك خدا داند و مرگش را قضاى او شناسد و مرجع فرزند و خودش را خداى عالم بداند فرزندش جايى رفته كه خودش نيز بايد برود و از روى اعتراف به اين حقايق بگويد (اِنّا للّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ) سزاوار است كه مورد بشارت و صلوات و رحمت و پاداش بى نهايت خداوند باشد (اُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ) و چنين اشخاصى وزن و صلابت و استقامتشان را امام عليه السّلام به كوه تشبيه فرموده است ((اَلْمُؤْمِنُ كَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا يُحَرّكُهُ الْعَواصِفُ؛ مؤ من مانند كوه محكم است كه بادها و طوفانها او را جابجا نمى كند)).
در برابر كسانى كه در پيش آمدهاى ناگوار صبر و تحمل ندارند و از طريق عقل وايمان زود منحرف مى شوند و به قضاء و قدر الهى خشمگين مى گردند و ايراد مى كنند، ايشان به مانند كاهى هستند كه كوچكترين بادى از بادهاى حوادث آنها را متزلزل مى سازد تا جايى كه مبتلا به شوك و سكته قلبى مى شوند.
صبر ديگران در مرگ آن جوان داماد و تبديل نكردن عيش به عزا نيز شگفت آور است ، بلى به بركت بزرگ خود، آنها هم داراى صبر شدند چنانكه صبر حضرت زينب عليهاالسّلام شگفت است و صبر ديگر بانوان حرم حسين عليه السّلام به بركت آن مخدره بوده است .
پذيرفتن اندرز از دانش است
2 شخص عاقل هرگاه ناصح امين مهربانى او را اندرزى دهد يا امر به صبر در پيش آمدى بنمايد بايد براى او متواضع و خاضع شده و اندرزش را از جان و دل بپذيرد تا سعادتمند گردد مانند اين مرد شريف عرب در برابر مرحوم خالصى .
و اگر جاهلى كند و بر شخص ناصح تكبر نمايد مثل اينكه اگر امر به صبرش كند به او بگويد تو چه خبر از دل من دارى ؟ تو چه مى دانى كه من در چه حالى هستم تو كه جايت درد نمى كند و مانند اين كلمات ناهنجار.
يا اگر او را امر به تقوا كند و از گناه نهى نمايد مثلاً بگويد فحش نده ، نزاع نكن ومانند اينها، تكبر كند و بگويد تو كيستى كه به مثل من اندرز مى دهى ، تو برو كار خودت را درست كن ، تو خودت چنين و چنانى ! به راستى چنين جاهلى نه تنها از سعادت محروم است بلكه بر شقاوت خود مى افزايد. در قرآن مجيد درباره چنين اشخاصى مى فرمايد:((و چون او را گويند پرهيزگار باش ، زور كافرى و غرور، او را به گنهكارى بگيرد و او را همان دوزخ پسنديده است كه بد آرامگاهى است ))
شعر :

هر كه به گفتار نصيحت كنان
گوش نگيرد بخورد گوشمال

مصيبت زده را دريابيد
3 يكى از دستورات الهى كه در سوره والعصر بيان مى فرمايد آن است كه شخص ‍ مسلمان هرگاه گرفتارى ، مصيبت زده اى را مى بيند از جهت مال و دارايى يا از طرف بدن و بيمارى يا مرگ بستگان و دوستان ، وظيفه اش آن است كه او را امر به صبر نمايد و با تذكر فناى دنيا و زودگذر بودن آن و تغييرهاى آن و اينكه بلا و گرفتارى عمومى و همگانى است و نظاير آن را برايش بيان كند و بقا و دوام آخرت و پاداشهاى بى نهايت خداوند را يادآوريش نموده بدين وسيله اورا آرامش ‍ دهد(وَتَوا صَوْا بِالصَّبْرِ).
مؤمن ، ميهمان نواز است
4 ديگر موضوع مهماندارى و مهمان نوازى و مهماندوستى است كه از مكارم اخلاق و محاسن افعال و از لوازم ايمان است ، چنانچه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد((كسى كه به خدا و روز جزاء ايمان دارد بايد ميهمان خود را گرامى دارد))(58).
و روايات درباره فضيلت ميهمان نوازى بسيار است و براى اهميت آن همين بس كه مروى است شخص ميهمان نواز با حضرت ابراهيم خليل الرحمن عليه السّلام محشور است .
و آشكار است كه از اكرام ميهمان سعى در شادمانى اوست به طورى كه اگر ميزبان ناراحتى دارد بايد آن را آشكار نسازد مبادا ميهمان ناراحت گردد، به راستى زهى فتوت و جوانمردى آن مرد شريف عرب كه در آن شب نگذاشت مجلس شادمانى ميهمانانش مبدل به عزاى پسرش و ناراحتى آنها گردد.

دوستى و احسان به سادات
5 موضوع دوستى و اكرام و احسان به سادات و ذرّيه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و وجوب و فضيلت و ثوابهاى فراوان و آثار متعدد آن است كه مطلبى ضروريست و براى تذكر، دقت در آيه مودت كافى است ((بگو اى پيغمبر از شما نمى طلبم مزد بر رسالت خود جز دوستى بستگانم )).
و در جاى ديگر مى فرمايد((و اين دوستى بستگانم كه مزد رسالت من است براى منفعت خود شماست )).
زيرا مسلمانان به وسيله اين دوستى به شفاعت آن حضرت مى رسند چنانچه فرمود((در قيامت شفاعت مى كنم كسانى را كه ذريه مرا گرامى داشته و آنها را در سختيها يارى كردند و حاجت آنان را برآوردند)).
و به راستى دوستى با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله لازمه اش دوستى با ذريه آن حضرت است تا جايى كه اولادهاى آن حضرت در نزدش محبوبتر و عزيزتر از اولاد خودش باشد چنانچه علاّمه امينى عليه الرحمه از ديلمى در مسند و حافظ بيهقى در كتاب شعب الايمان و ابوالشيخ در كتاب ثواب و جمعى ديگر روايت كرده اند از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود((هيچ بنده اى ايمان (كامل ) به خدا ندارد مگر وقتى كه من در نزد وى از جانش محبوبتر باشم و عترتم و منسوبينم از منسوبينش محبوبتر باشند)).
و به راستى كه ايمان كامل و محبت صادقه و شجاعت حقيقى آن مرد شريف عرب بود كه در آن شب حاضر شد جوان سيد را به جاى پسرش داماد كند. من حيرانم كه در عالم جزاء، خدا و رسول با اين مرد شريف چه معامله مى كنند.
غرض از نقل اين داستان و تذكراتى كه داده شد آن است كه خواننده عزيز؛ نمونه مردان خدا را بشناسد و درس ايمان و محبت و شجاعت و شهامت را از آنان ياد گيرد. اميرالمؤ منين عليه السّلام مى فرمايد((شجاع كسى است كه بر خواهش نفس ‍ خود چيره شود)). يعنى از ميل و خواسته نفس خود بگذرد و داراى گذشت باشد، خودخواه و خودپرست نباشد.
در برابرش ((جبان )) يعنى ترسو كسى است كه كوچكترين ميل نفسانيش او را متحرك سازد و از نرسيدن به آن دلهره داشته باشد، محكوم و ذليل و اسير خواهشهاى نفسانى خود باشد.
از اينجاست كه در حديث رسيده ((بهشتيان پادشاهانند)). آرى سلطان حقيقى كسى است كه بر نفس خود مسلط باشد وخود را به غير از خدا به هيچ آفريده اى از انواع داراييها وافراد بشر نيازمند نداند. و خلاصه خود را از همه كس و همه چيز بى نياز و تنها به حضرت آفريدگار نيازمند بداند.
6 مطلب مهم ديگرى كه بايد در ذيل اين داستان يادآورى شود آن است كه اگر كسى از روى اشتباه يعنى بدون قصد و عمد، جنايتى از او سر زند، خشمگين شدن بر او و دشمنى با او برخلاف عقل و شرع است مانند قتل خطايى اين جوان سيد.
اما از لحاظ ((عقل )) كسى كه از روى اشتباه خطايى از او سرزده عقلا او را توبيخ و سرزنش نمى كنند (مگر اينكه در مقدمات اختيارى آن تقصير كرده باشد) بلكه مى گويند بيچاره تقصيرى نكرده است (و براى جبران كسرى كه به طرف وارد آمده ديه معين شده است ).
((اما شرعا)) در سوره احزاب آيه پنج مى فرمايد((نيست بر شما گناهى و تنگى در آنچه به خطا ازشما واقع شود، ليكن گناه و تنگى در چيزى است كه با قصد دل شما واقع گردد (از قول يا فعل )) بلى كسى كه بر او جنايت شده مخير است بين مطالبه ديه يا كمتر از آن يا بخشيدن آن . و البته بخشيدنش ،بهترواجرش با خداوند است و ديه قتل خطايى هزار مثقال طلا يا ده هزارمثقال نقره است وديه سايراجزاى بدن در رساله هاى عمليه ثبت است .
قتل نفس اهميت دارد
درخصوص قتل نفس چون مهم است آدمى بايد سخت مواظب باشد كه از روى اشتباه نيز مرتكب نشود مثلاً كسى كه تفنگ پر به دستش مى باشد خيلى بايد احتياط كند و چون احتياط نكرد و به خطاء قتل نفس نمود علاوه بر دادن ديه به ورثه ، بايد يك بنده آزاد كند و اگر نيست يا ندارد شصت روز روزه بگيرد چنانچه در سوره نساء معين فرموده است .
بنابراين ، در برابر قتل خطايى يا جنايت بدنى خطايى ، كسى كه جنايت بر او وارد شده يا بستگانش حق دشمنى و كينه توزى و انتقام جويى از قاتل يا جانى ندارند و نبايد در دل خود چيزى از دشمنى و كدورت آن ((بى تقصير)) جاى دهند و اگر بتوانند آن جنايت را نشده قرار دهند و به حساب خدا گذارند و او را عفو نمايند بسيار خوب است و اگر تا اين حد گذشت ندارند، تنها مطالبه ديه نمايند.
تفصيل حرمت بغض مؤ من در امور خطايى و ساير موارد در كتاب قلب سليم بحث حقد نوشته شده است .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.