123 – سقوط از مقام رفيع
مخلص متقى و صفى زكى ، مرحوم حاج غلامحسين (معروف به تنباكو فروش به مناسبت شغلش ) رحمة اللّه عليه تقريبا چهل سال قبل نقل فرمود كه من به مرحوم آيت اللّه سيد ابوطالب ارادتمند بودم و شبها در مسجد معركه خانه (مسجد نور فعلى ) به جماعت ايشان حاضر مى شدم ، مدتى طرف عصر تا موقع نماز مغرب در مسجد مزبور با حضور جمعى از مؤ منين چند مسئله مى گفتم و قدرى ازمعجزات ائمه عليهم السّلام را از روى كتاب مى خواندم . به تدريج جمعيت زيادى حاضر مى شدند تا اينكه حالت وسوسه در نيت من پديد آمد و از رياكارى و نمايش به خلق و طلب منزلت نزد مردم سخت ترسناك بودم و چون در اخلاص عمل خود در شك بودم آن مجلس را ترك كردم .
شبى در عالم واقعه ديدم مركبى از نور برايم حاضر شد و من بر آن سوار شدم پس به سمت آسمانها به سرعت نور حركت مى كرد و بهجت و سرور و لذتى كه در آن طيران و مشاهده عجايب خلقت پيدا كردم قابل وصف نبود تا به آسمان هفتم رسيدم ناگاه مركب از من جدا شد و از همانجا سقوط كردم تا وسط مسجد معركه خانه افتادم در نهايت سختى و زحمت و غصه و در همان حال صدايى شنيدم كه صعود تو از اينجا بود و سقوط تو هم از اينجاست و اگر باز صعود مى خواهى بايد از همين جا باشد.
چون از خواب بيدار شدم پى به اشتباه خود بردم و خودم را بر ترك آن مجلس ملامت كردم پس تصميم گرفتم دوباره آن مجلس را برپا نمايم و همه روز در همان موقع عصر مى رفتم لكن جمعيت نمى شد و مردم حاضر نمى شدند، خلاصه ديگر موفق به تجديد آن خير بزرگ نشدم و از آن فيض عظيم بى بهره گشتم .
توفيق را غنيمت شماريد
غرض از نقل اين داستان آن است كه مؤ من عاقل هرگاه توفيق كار خيرى نصيبش شد، بايد نعمت مزبور را بزرگ داند و از آن قدردانى كند و در ادامه آن كوشا باشد و از زوال توفيق ترسناك و به خداوند پناهنده باشد مثلاً اگر توفيق سحرخيزى پيدا كرد آن را از دست ندهد و اگر شبى خوابش برد تا اذان صبح ، پس از اداى نماز واجب ،آن را قضا نمايد يا مثلاً توفيق قرائت قرآن مجيد يا دعايى روزانه دارد آن را از دست ندهد يا توفيق انفاق روزانه يا هفتگى يا ماهانه دارد مواظب باشد ترك نگردد.
همچنين است توفيق اقامه و حضور در مجالس دينى از اينجاست كه در روايات امر شده كار خير را ادامه دهند تا جايى كه حضرت صادق عليه السّلام مى فرمايد:((كمى كه با دوام است بهتر از زيادى است كه دوام ندارد)).
شواهد اين مطلب زياد و تنها به نقل يك روايت اكتفا مى شود:
در كتاب كافى به سند صحيح از يعقوب الاحمر روايت كرده كه به امام صادق عليه السّلام گفت فدايت شوم ! به من هجوم و گرفتاريهايى رسيده (و در نسخه ديگر از روايت : بدهكارى بسيار پريشانم كرده ) كه هر خير و نيكى را از دستم ربوده تا برسد به قرآن كه قسمتى ازآن يادم رفته است . گويد آنحضرت در هنگام اين گزارش چون به نام قرآن رسيد در هراس شد سپس فرمود((راستى شخص سوره اى از قرآن را فراموش مى كند و آن سوره روز قيامت نزد او مى آيد تا اينكه يكى از درجات بهشت بر او مشرف شود، پس بر او سلام كند و او جواب گويد و مى پرسد تو كيستى ؟ گويد من فلان سوره ام كه مرا ضايع گذاشتى و ترك كردى و اگر مرا ترك نمى كردى تو را به اين درجه مى رسانيدم .
سپس فرمود: بچسبيد به قرآن و آن را بياموزيد، به راستى برخى از مردم قرآن را ياد مى گيرند براى شهرت تا بگويند فلانى قرآن دانست و برخى آن را براى آوازه خوانى ياد گيرند تا گويند فلانى خوش آواز است ودر اين آموزش خيرى نيست و برخى آن را ياد گيرند و در شب و روز آن را به كار بندند و توجه ندارند كسى اين مطلب را بداند يا نداند)).
ترس از بى اخلاصى نشانه اخلاص است
ناگفته نماند هر عمل خيرى كه شخص مى خواهد انجام دهد بايد پيش از آن در اخلاص و تصحيح نيت خود بكوشد، آنگاه آن عمل را انجام دهد نه اينكه به مجرد وسوسه در اخلاص ، عمل را ترك نمايد و شيطان را از خود خوشنود سازد.
بلكه همين ترس از نبودن اخلاص دليل بر مرتبه اى از اخلاص است و اگر با همين حالت ترسناكى از خداوند استمداد در اخلاص نمايد و شروع به عمل نمايد البته صحيح است .
در حالات بعضى از اكابر علما نوشته اند كه هميشه پيش از وقت نماز مقدار زيادى تنها مى نشست و فكر مرگ خود و عقبه ها و گردنه هاى برزخى و مواقف قيامت مى نمود و مقدارى به حال خود مى گريست آنگاه به مسجد مى آمد و نماز جماعت مى خواند و غرضش از اين كار اين بود كه نماز جماعت خواندنش براى خدا و به ياد او باشد و نظرى به مؤ منين و جمعيت آنها ابدا نداشته باشد.