شهيد مهران كابلي

شهدا

دوستان من، در طلب معرفت بکوشید و پرهیز کنید از بی‌خبری که شما بزرگید و محترم و دنیا بسیار کوتاه است و زیبا، در پی دنیا نروید. شهيد مهران كابلي

 بدون یك كلمه اعتراض
مهدی از شناسایی برگشته بود و چون دیروقت بود و بچه‌ها توی چادر خوابیده بودند، همان بیرون روی زیلو خوابید. یكی از بسیجیها كه نوبت نگهبانی‌اش تمام شده بود، برگشت و به خیال اینكه كسی كه روی زیلو خوابیده، نگهبان پاس بعدی است، با دست تكانش داد و گفت: برادر! بلند شو! نوبت توست.
مهدی كه خیلی خسته بود، بلند نشد. آن برادر دوباره صدایش كرد تا بیدار شود. سرانجام مهدی بلند شد و اسلحه را گرفت و بدون یك كلمه اعتراض رفت سرپست.
صبح زود، نگهبان پست بعدی آمد و سراغ آن بسیجی را گرفت و گفت: پس چرا دیشب من را بیدار نكردی؟
– پس كی را بیدار كردم؟
– نمی‌دانم، من كه نبودم.
وقتی فهمید فرمانده لشكر را سرپُست فرستاده، هم ترسید و هم شرمنده شد؛ ولی مهدی هیچ به روی خودش نیاورد.
شهيد مهدي زين الدين
منبع : راوی: یكی از دوستان شهید زین الدین، به نقل از مادر شهید، ر. ك: تو كه آن بالا نشستی، صص 4 – 5.
منبع کلام شهدا:سايت باشگاه خبرنگاران جوان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.