در قرن ششم هجرى شخصى بنام (ابن سلار) كه از افسران ارتش مصر بود بمقام وزرات رسيد و در كمال قدرت بر مردم حكومت ميكرد. او از يكطرف مردى شجاع ، فعال ، و باهوش بود و از طرف ديگر خودخواه خشن و ستمكار. در دوران وزارت خود خدمت بسيار و ظلم فراوان كرد.
موقعيكه ابن سلار يك فرد سپاهى بود به پرداخت غرامتى محكوم شد، براى شكايت نزد (ابى الكرم ) مستوفى ديوان رفت و پيرامون محكوميت خود توضيحاتى داد. ابى الكرم ، بحق يا ناحق به اظهارات او ترتيب اثر نداد و گفت : سخن تو در گوش من فرو نشود. ابن سلار، از گفته وى خشمگين گرديد كينه اش را بدل گرفت موقعيكه وزير شد و فرصت انتقام بدست آورد او را دستگير نمود و فرمان داد ميخ بلندى را در گوش وى فرو كوفتند تا از گوش ديگرش سر بيرون كرد. در آغاز كوبيدن ميخ ، هربار كه ابى الكرم فرياد ميزد ابن سلار مى گفت اكنون سخن من در گوش تو فرو شد. سپس به دستور او پيكر بى جانش را با همان ميخى كه در سر داشت بدار آويختند.(92)