انتظار
دراز ناى شب انتظار مى کُشَدم
کجايى ايگل من، ايعدالت موعود؟ ز درد دورى تو، ازهر صبر مى نوشم به آفتابِ پس ابرها خبر بدهيد نقاب غيبت خودرا زچهره ات بردار بيا واز خم عدلت، پياله را پُر کن بيا و(پنجره ى روبه باغ) را بگشاى |
فضاى غمزده ى اين ديار ميکشدم
که زخم خنجراين روزگارميکشدم غم فراق تو بى اختيار مى کشدم که نا اميد ى شبهاى تار مى کشدم که دوريازرخت ايشهسوارميکشدم دراين زمانه ى حسرت، خمارميکشدم هواى ملتهب اين حصار مى کشدم |
بهرام افضلى