بهار گمشده

بهار گمشده

پشت خسته،  کوه ابرى،  آسمان خاکسترى

کوله بارازشوق، خالى پاى رفتن، لنگ لنگ

دستهايى پينه بسته،  چشمهايى شرمگين

باغ،  خلوتگاه پائيز؛ آفتاب اندوهناک

چون شبان بيرمه دردشت شب، دلتنگ ما

در عزاى لاله ها برسر زنان، خاتون ابر

اى بهار گمشده،  چشم تماشا باز کن!

  راه در پيش وزمين سردوزمان خاکسترى

مثل جنگلهاى بيخورشيد، جان خاکسترى

درميان سفره اى بيرنگ،  نان خاکسترى

خنده برلبهاى گل هاى جوان خاکسترى

نى شکسته،  دل شکسته،  آسمان خاکسترى

خون گل ميريزد از چشم زمان خاکسترى

تا به کى ما را دل ودست وزبان خاکسترى؟

ذبيح ا… ذبيحى

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.