معصوم شناسی
مهربانی بی انتهای خدا 1 از بن مسعود نقل شده: در محضر رسول الله (صلى الله عليه وآله) نشسته بوديم كه مردى آمد، در حالى كه چيزى در دست داشت و آن را در گوشه عبايش پيچيده بود. آن مرد گفت: «اى رسول خدا! در مسير، از كنار چند درخت گذشتم كه صداى جوجه هاى پرنده از آن مى آمد. آن ها را گرفتم و در لاى عبايم گذاشتم. وقتى چنين كردم، مادرشان آمد و بر دور سر من چرخيد؛ لاى عبا را برايش باز كردم و او نيز روى جوجه هايش افتاد. من هم عبا را پيچيده و همه آن ها را با هم آوردم تا تقدیم شما کنم.» |