اي برادر، به كجا ميروي كمي درنگ كن آيا با كمي گريه و يك فاتحه خواندن بر مزار من و امثال من، مسئوليتي را كه با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ايم از ياد خواهي برد؟! شهيد رضا نادري |
|
مثل یك رزمندة بسیجی با موتور به خطوط مقدم سركشی میكرد. با اینكه فرماندة سپاه خرمشهر بود؛ ولی اصلاً نمیپذیرفت كه آرام بگیرد؛ هر روز و هر لحظه در رفت و آمد بود و به خطوط مقدم سر میزد حتی برای شناسایی، در خطوط دشمن هم حضور به هم میرساند. این، رویة «سید عبدالرضا موسوی» بود تا آنكه زمانی در خط مقدم متوجه شد رزمندهای مجروح روی زمین افتاده و نیاز مبرم به كمك دارد. سید سریع از آنجا بازگشت و با یك آمبولانس به منطقه عودت نمود. زمانی كه آمبولانس در حال حركت بود، یك گلولة توپ در آن نقطه منفجر شد و سید عبدالرضا در حالی كه دست و پایش قطع و شكمش پاره و نصف صورتش متلاشی شده بود، به ملكوت اعلی پیوست. این حادثة غمبار در (13 رجب) اردیبهشت سال 61 در عملیات بیتالمقدس رقم خورد. او در وقت شهادت و وصال 26 سال داشت. شهید سيد عبد الرضا موسوي منبع : منبع کلام شهدا:سايت خبر گزاري تسنيم |