شهيد عليرضا غلامي

راستی تا بحال به این فکر افتاده اید که شهدا چه حقی بر گردن ما دارند جوانان رشیدی که عزیزترین سرمایه خود که همانا جانشان بود عاشقانه بر کف گرفتند, مردانه فداکاری کردند از ناموس ما دفاع نمودند و اکنون… وظیفه ی ما چیست؟ شهيد عليرضا غلامي

 یك روز مسئول اردوگاه اعلام كرد: اسیران اردوگاه را به زیارت كربلا مى‏بریم، اما به یك شرط.
بچه‏ها پرسیدند: چه شرطى؟
گفت: به نفع ایران تبلیغات نكنید.
بچه‏ها یك صدا گفتند: پس شما هم باید قول بدهید به نفع عراق و ارتش خود تبلیغ نكنید. او پذیرفت.
بعد از بازگشت از كربلا، اتوبوسهاى حامل بچه‏ها یك ساعت در بغداد توقف كرد. عراقیها بچه‏ها را در گوشه‏اى از میدان بزرگ شهر پیاده كردند.
یكى از برادران سپاهى به نام جبار نصر عكس بزرگى از صدام روى یكى از اتوبوسها دید. بعد هم دیگر اسیرها به موضوع پى بردند و همه با هم فریاد كشیدند: تا وقتى عكس صدام را از بدنه اتوبوس جدا نكنید، حتى اگر همه را تیر باران كنید، سوار اتوبوس نمى‏شویم.
افسران عراقى خواستند بچه‏ها را فریب دهند، ولى آنها یك صدا گفتند: چون شما به قول خود وفا نكردید، سوار اتوبوس نمى‏شویم، مگر آنكه عكس صدام را بردارید.
رفته رفته به تعداد عابران هم افزوده مى‏شد. آنها در گوشه‏اى ایستاده و با اضطراب به اسراى ایرانى چشم دوخته بودند.
افسرى كه به دستور او عكس صدام را به اتوبوس چسبانده بودند، مى‏دانست هیچ سرباز و درجه دارى شهامت كندن عكس را ندارد. براى همین، ستونى از نیروهاى نظامى را مانند دیوارى جلوى اتوبوس مزبور نگاه داشتند، آن گاه عكس را برداشت

منبع : راوى: آزاده محمد حسین صیادیان، ر. ك: روزنامه ایران، شماره 3869، ص 15
منبع کلام شهدا:سايت 50 سال عبادت

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.