شهيد امير حاج اميني

هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم؛ جز این که دلم را به دو چیز خوش کرده ام.
یکی این که با این همه گناه، دوباره مرا به سرزمین پاک و اخلاص و صفا و محبت باز گرداند؛ پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد؛ هر چند که چشم دلم کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم؛ اگر چنین نبود، پس چرا مرا به این جا آورد؟
دوم این که قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدی هایم، بسیار دلسوزم. لحظه ای حاضر به تحمل هر گونه رنجی می شوم؛ بله به این دو چیز دلم را خوش کرده ام.
شهيد امير حاج اميني

 فاصله ى ساختمان سپاه تا مركز مخابرات چند كيلومترى مى شد. هر وقت مى خواست زنگ بزند به خانه، مى رفت مخابرات.
هر جا مى رفت، خانواده اش را مى برد. وسايلشان يك وانت نمى شد. گوشه ى اتاق چند تا جعبه ى مهمات بود كه وسايلشان را مى گذاشتند توى آن ها و يك يخ دان به جاى يخچال. توى آن گرماى جنوب فقط يك پنكه داشتند.
اتاق كارش از اين هم ساده تر بود، مثل حجره ى دوره ى طلبگيش.
عبدالله ميثمي
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران
منبع کلام شهدا:سايت وصيت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.