اگر تعلیم و تربیت را با هم و در کنارِ هم به متعلّمین خویش نیاموزید، سختیِ حساب را نمیتوانید تحمل کنید. شهيد سيد محمود افتخاري |
|
یک روز با عباس سوار موتورسیکلت بودیم. تا مقصد، چند کیلومتری مانده بود. یکدفعه عباس گفت: دایی نگه دار! متوجه پیرمردی شدم که با پای پیاده تو مسیر می رفت. عباس پیاده شد، از پیرمرد خواست که پشت سر من سوار موتور شود. بعد از سوار شدن پیرمرد، به من گفت: دایی جان، شما ایشان را برسون؛ من خودم پیاده بقیه راه رو میام. پیرمرد را گذاشتم جایی که می خواست بره. هنوز چند متری دور نشده بودم که دیدم عباس دوان دوان رسید؛ نگو برای آنکه من به زحمت نیفتم، همه مسیر را دویده بود. نوجوانی شهید عباس بابایی منبع : کتاب دوران طلایی به نقل از علمدار آسمان منبع کلام شهدا:سايت وصيت |