شهيد منصور اعتمادي فر

وای بر حالمان که بر حالمان نمی نگریم و بر حال دیگران خرده می گیریم .چه سخت است نشستن و محاسبه نمودن ،محاسبه نفس نمودن،به حساب اعمال رسیدن و کردار و گفتار را نگریستن . این نفس چه عجیب است که در حال همه می نگرد ولی در حال خود نه. شهيد منصور اعتمادي فر


عموی من، مجید از مربیان لشكر 25 كربلا بود كه در پادگانهای مختلف كشور، فنون نظامی را به سربازان آموزش می‌داد. او هر وقت مرا می‌دید، خاطرات شگفت‌انگیزی از ایثارگریهای شهیدان تعریف می‌كرد. گاهی حرفهایش را باور نمی‌كردم. او می‌خندید و می‌گفت: «به زودی باور می‌كنی.‌»
یك روز او در پادگان هفت‌تپه، راه و روش خنثی كردن و رد شدن از میدان مین را برای 75 سرباز توضیح می‌داد. سپس از آنها خواست مینهای كار گذاشته شده در پادگان را خنثی كنند. در آن بین، چند سرباز به طرف یكی از مینهای واقعی رفتند. وقتی عمویم متوجه ماجرا شد، ناگهان با فریاد الله اكبر خود را به روی مین انداخت. صدای انفجار كه در پادگان پیچید، همه سراسیمه و هراسان به سوی عمویم دویدند. وقتی نزدیك او رسیدند، با پیكر غرق به خونش مواجه شدند. او بلا فاصله به ملكوتیان پیوست.
با دیدن فداكاری عمویم باور ایثارگریهای شهدا برایم خیلی آسان شد.
شهيد مجيد نصيري
منبع : راوي: آرش نصيري، ر.ك: ملكوتيان زمين، ص153 و 154.
منبع کلام شهدا:سايت شهيد رحيمي

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.