شهيد مصطفي شمسا

و اما برادران عـزیز سخنـی با شما دارم ، این انقلاب دارد سیل وار حرکت می کند مبادا عقب بمانید زیرا اگر عقب ماندیم یک جا جمع می شویم و بعد از مدتی می گندیم ، برادران شهداء رفتند و ما از کاروان شهدا عقب ماندیم ، بیائیم تا دیر نشده خود را به قافله برسانیم ، بیائیم تا فرصت داریم استفاده کنیم تا مرگ ما را فرا نگرفته و از دنیا جدا نشده ایم خود را بسازیم

شهيد مصطفي شمسا

رفته بودیم برای مراسم عقد. قرار بود حضرت آیت الله مدنی خطبه عقد ما را جاری کند. قبل از شروع مراسم، علی آقا رو به من کرد و گفت: شنیده ام که عروس هر چه در مراسم عقد از خدا بخواهد خدا اجابت می کند. نگاهش کردم و گفتم: چه آرزویی داری؟! در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت: اگر علاقه ای به من داری دعا کنید و از خدا برای من شهادت بخواهید. از این کلام او تنم لرزید. چنین جمله ای برای یک عروس در چنین مراسمی بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره برم اما علی مرا قسم داد. بناچار قبول کردم. هنگام جاری شدن خطبه عقد از خداوند هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم. با چشمانی پر از اشک نگاهم را به صورت علی دوختم. آثار خوشحالی در چهره اش هویدا بود. مراسم عقد او در حضور آیت الله مدنی و جمعی از پاسداران برگزار شد. نمی دانم این چه رازی بود که همه آن پاسداران، داماد مراسم و آیت الله مدنی همگی به فیض شهادت رسیدند.

سردار شهید علی تجلایی
منبع : کتاب شهید گمنام (گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی)
منبع کلام شهدا:سايت وصيت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.