گرچه قلب ودیده ام شایسته روی تو نیست
عاقبت این دیده رافرش ره پایت کنم
گر به رویم چهره بگشایی، زشوق روی تو
هستی خود را نثارچهره ماهت کنم
سائلت را گربرانی از حریمت یا کریم
تا گشایی درگهت هر دم تمنایت کنم
تو بیا بر دیده خونبار من دستی بکش
تا توانم هر دو راوقف قدمهایت کنم
شاعر: مرتضی شاهمندی