ترسم که بیایی و کنار تو نیاییم
چون جد غریبت همه تنهات گذاریم
ترسم که بیایی و ره تو همه بندیم
بر بی کسی و غربت تو یکسره خندیم
شمشیر بگیریم به کف تا که بجنگیم
با تو بستیزیم
بگوییم چه وقت است کنون وقت رسیدن
ما در پی عشقیم
ما در پی جاهیم
تو را ما که نخواهیم
و بگوییم: حالا چه شده آمده ای یکه و تنها ؟
ما را چه به دیدار عزیز دل زهرا..!!
شاعر: وحید مصلحی