برخى از مزاحهاى پيامبرص و اميرمؤ منان (ع)

برخى از مزاحهاى پيامبرص و اميرمؤ منان (ع)


روايت شده كه حضرت رسول صلى عليه و آله از پشت سر بعضى از اشخاص مى آمد بطورى كه او نفهمد و دستهاى مبارك خود را بر چشمان او مى گذاشت كه او را امتحان كند و بدينوسيله مزاح مى نمود.


و نيز نقل شده است كه آن حضرت با پسر عمويش امير المؤ منين على عليه السلام رطب مى خورد و هسته هاى رطب را پيش حضرت على عليه السلام مى گذاشت ، پس وقتى از خوردن فارغ مى شدند، همه هسته ها در پيش حضرت
على عليه السلام بود، آن حضرت مى فرمود: يا رسول الله عليه و آله پرخور آن است كه ، رطب ها و هسته ها را با هم بخورد.
و از مزاحهاى آن حضرت است كه پيره زنى از انصار گفت : يا رسول الله براى من دعا كن كه خدا مرا بيامرزد، آن حضرت صلى الله عليه و آله فرمود: آيا نمى دانى كه پيره زنها داخل بهشت نمى شوند؟ پيره زن فرياد كرد، پيامبر خدا صلى عليه و آله تبسم فرمود و به آن پيره زن فرمود: آيا فرمايش خدا را در قرآن نخوانده اى ؟
(( ((انا انشانا هن انشاء فجعلنا هن ابكارا عربا اترابا)). )) (7)
يعنى ما آنها را (زنها را دوباره ) ايجاد مى كنيم و آنها را باكره مى گردانيم ، و آنها را شوهر دوست و همسال قرار مى دهيم .
و نيز روايت شده : كه زنى به پيامبر اكرم (ص ) رسيده ، و حاجتى مربوط به شوهرش داشت ، حضرت فرمود: شوهر تو كيست ؟ آن زن گفت : فلانى است ، آن حضرت فرمود: آنكه در چشمش سفيدى است زن گفت : نه ، حضرت (ص ) فرمود: چرا، پس آن زن با شتاب به پيش شوهر خود رفت و در چشمش دقت مى كرد، شوهرش گفت : چه كار دارى ؟ زن گفت : پيامبر خدا(ص ) به من خبر داده كه در چشم تو سفيدى است شوهرش گفت : آيا نمى بينى كه سفيدى چشم من بيشتر از سياهى آن است ؟.
و نيز نقل است ، كه مردى زنى داشت كه با هم نزاع و دعوا مى كردند وقتى زن دعوا را شروع مى كرد مرد، بلند مى شد و با او…
زن گفت : واى بر تو، هر وقت دعوا كنيم ، شفيعى را مى آورى كه قدرت بر رد او ندارم (8)
و روايت شده كه مردى به خدمت امير المؤ منين على عليه السلام رسيد، و به او عرض كرد: زنى دارم كه هر وقت به نزديك او مى روم ، مى گويد: مرا كشتى مرا كشتى ، حضرت فرمود: او را با اين كارت بكش ، گناهش به گردن من .

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.