حكايت3

حكايت
زنى از دست شوهرش پيش قاضى رفت و شكايت كرد و گفت : مى خواهم طلاق بگيرم ، قاضى گفت : به چه علت ؟ زن گفت : چون او هر شب در رختخوابش ادرار مى كند، قاضى گفت : آيا حيا نمى كنى كه هر شب در رختخواب ادرار مى كنى ؟.
مرد گفت : آقاى قاضى عجله نكن ، تا داستان را برايت تعريف كنم من در خواب ديدم كه در جزيره اى در دريا هستم و در آن جزيره كاخى بود و بالاى كاخ منارى بسيار بلند و بالاى منار يك شتر نرى بود و من بر پشت آن شتر بودم و شتر بسيار تشنه بود، سر خود را پايين نمود تا از دريا آب بخورد، من هم از ترس در رختخواب خود ادرار كردم ، قاضى چون اين داستان را شنيد از ترس در لباس خود ادرار كرد، قاضى به زن گفت : اى زن من از شنيدن داستانش از ترس ادرار كردم تا چه رسد به اين بدبخت ، پس از او عذر بخواه و برو با او زندگى كن .

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.