لطيفه14

لطيفه
يك گبرى مسلمان شد، پس روزه گرفتن براى او خيلى سنگين بود داخل سرداب منزلش شد و روزه خود را افطار كرد و مشغول غذا خوردن شد، فرزندش كه صداى او را حس كرد گفت : كيست ؟ پدرش در جواب گفت : پدر بد بخت تو است كه دارد نان خودش را مى خورد و از مردم مى ترسد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.