خورشید می شود به نگاه شما بدل

خورشید می شود به نگاه شما بدل
آیینه چشم های تو را می کند بغل

آقای دیده های به تقویم زل زده
در چشم هات ثانیه ها می شوند حل

تلخ است بی تو شهد تمام شکوفه ها
طعم بهار از نفست می شود عسل

اسفند دود کرده برای تو آسمان
روح زمین سرشته شده با تو از ازل

حال دلم گرفته هوا نیمه ابری است
از این به بعد بوی تو را می دهد غزل

کز کرده اند پنجره ها گوشه ی حیات
ای چشم هات نقطه ی میزان کاینات

دیگر برای ظلم نمانده ست طاقتی
تنها تویی برای همه نقطه ی نجات
شطرنجی است بی تو خوشی هایمان بیا
بازی تما م شدهمه ی شهر کیش ومات

رفتی مسافر همه ی شعر ها شدی
باران دوباره ریخت کمی ابر پشت پات

پیچیده است عطر گلاب محمدی
این جمعه هم گذشت چرا پس نیامدی؟

از دوری تو قلب زمین، درد می کند
از خانه اش بهار، مرا ترد می کند

حسرت به روی پنجره آوار می شود
حتی نگاه آینه هم تار می شود

از این به بعد بوی تو را می دهد غزل
مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل

خورشید می دود به هوای وصال تو
آیینه چشم های تو را می کند بغل

شاعر: حسنا محمد زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.