لطيفه18

لطيفه
يك يهودى مسلمانى را ديد كه در روز ماه رمضان در حال نهار خوردن (غذاى بريان ) است با او نشسته مشغول خوردن شد، مسلمان گفت ذبيحه ما (يعنى گوسفندى را كه مسلمين ميكشند) براى تو حلال نيست يهودى گفت : من در ميان يهوديان مانند تؤ ام در ميان مسلمين كه در روز ماه رمضان دارى غذا ميخورى


شعر

يكجوغم ايام نداريم و خورشيم
گه چاشت گهى شام نداريم و خورشيم
چون پخته بماميرسد از عالم غيب
از كس طمع خام نداريم و خورشيم

 

 

 

 

 

 

 

 

بهائى


عهد جوانى گذشت در غم بود و نبود
نوبت پيرى رسيد صد غم ديگر فزود
كاركنان سپهر بر سر دعوى شدند
و انچه بدادند دير باز گرفتند زود
نام جنون را بخود داد بهايى قرار
نيست چه او عاقلى زير سپهر كبود

باز شيخ بهائى گويد

حالى دارم زمان زمان درهم تر
هر لحظه قدم زبار عصيان خمتر
يارب بگناهم ارنسوزى چه شود
يك مشت بخاكستر دوزخ كمتر

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.