لطيفه
يك يهودى مسلمانى را ديد كه در روز ماه رمضان در حال نهار خوردن (غذاى بريان ) است با او نشسته مشغول خوردن شد، مسلمان گفت ذبيحه ما (يعنى گوسفندى را كه مسلمين ميكشند) براى تو حلال نيست يهودى گفت : من در ميان يهوديان مانند تؤ ام در ميان مسلمين كه در روز ماه رمضان دارى غذا ميخورى
شعر
| يكجوغم ايام نداريم و خورشيم |
| گه چاشت گهى شام نداريم و خورشيم |
| چون پخته بماميرسد از عالم غيب |
| از كس طمع خام نداريم و خورشيم
|
بهائى
| عهد جوانى گذشت در غم بود و نبود |
| نوبت پيرى رسيد صد غم ديگر فزود |
| كاركنان سپهر بر سر دعوى شدند |
| و انچه بدادند دير باز گرفتند زود |
| نام جنون را بخود داد بهايى قرار |
| نيست چه او عاقلى زير سپهر كبود |
باز شيخ بهائى گويد
| حالى دارم زمان زمان درهم تر |
| هر لحظه قدم زبار عصيان خمتر |
| يارب بگناهم ارنسوزى چه شود |