اى دل

اى دل

بس در زلف بتان جا كردى اى دل
ما را ميان خلق رسوا كردى اى دل .
بيرون مرا از فكر فردا كردى اى دل
تا از كجا ما را تو پيدا كردى اى دل .
روزم سيه حالم تبه كردى تو كردى
اى دل بسوزى هر گنه كردى تو كردى .
اى دل بلااى دل بلا اى دل بلائى
اى دل سزاوارى كه دائم مبتلائى .
از مائى آخر خصم جان ما چرائى
ديوانه جان آخرچه اى كار كجائى .
مجنون شوى ديوانه ام كردى تو كردى
از خويشتن بيگانه ام كردى تو كردى .
يا كمتر اندر دام خوبان مبتلا شو
يا ناز و كم كن مرد ميدان بلا شو.
با بى وفايان يا دلاكم آشنا شو
سا آشنا خواهى شدن رو بى وفا شو.
ديگر وفا اى دل خريدارى ندارد
كم گو از اين كالا كه بازارى ندارد.
اى آبرو ريز اى دل ديوانه من
اى از قرار و صبر دين بيگانه من
اى از تو پر خون جام مى پيمانه اى دل
اى از تو ورد هر زبان افسانه من
تا چند هر شب تا سحر بيدار باشى
با مرغ شب دمساز و با غم يار باشى
تاكى بزلف دلبران پابندى اى دل
تاكى به اميد وفا خرسندى اى دل
تا چندى اى دل راستى تا چندى اى دل
وقت است كه از بگذشته پندى گيرى اى دل
هر كس كه باشد همچو تو اى دل دل او
آسان نگردد تا ابد يك مشكل او

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.