مزاح ديگر نعيمان
ابن اثير در كتاب اسد الغابة مى گويد: از ربيعه بن عثمان نقل شده كه گفت : يك نفر عرب بيابانى نزد رسول خدا شرفياب شد، شتر خود را بر در مسجد خواباند و خود به مسجد رفت ، پس بعضى از اصحاب رسول خدا(ص ) به نعيمان گفتند: چندى است كه گوشت شتر نخورده ايم چه خوب بود شتر اين عرب را مى كشتى تا گوشت آن را مى خورديم و پول آن را رسول اكرم مى داد.
نعيمان شتر را نحر كرد، عرب بيابانى بيرون آمد و شتر خود را كشته ديد و خانه دختر عموى خود ضباعه دختر زبير بن عبدالمطلب كه به اشاره يكى از اصحاب كه فرياد مى زد يا رسول الله من او را نديدم كجا رفت ولى با انگشت او را نشان مى داد، پيدا كرد پس او را بيرون آورد و فرمود اين چه كارى است كه كردى ؟ عرض كرد: آقا همانهائى كه جاى مرا به شما نشان دادند به اشتهاى گوشت ، مرا به اين كار مجبور كردند حضرت رسول اكرم (ص ) دست به سر و روى او مى كشيد و مى خنديد و پول شتر عرب را خود پرداخت .