▫️دلش شکسته بود

▫️دلش شکسته بود
نمی دانست چرا هدیه اش را رد کرده اند.
رفت پیش حسین بن روح.
وکیل امام نامه ای داد دستش به خط امام.
نوشته بود:
«این زمین بعدا به کارت می آید.
آدم مورد اعتمادی پیدا کن و زمین را به نامش کن»

چند وقت بعد اسیرش کردند.
غرامت می خواستند.
فقط همین زمین مانده بود.
همان که به نام پسر دوستش کرده بود.
لطفِ مولایش به دادش رسید…

📚عبقری الحسان، جلد 5، ص127.

رحمت_حضرت

داستانک_مهدوی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.