? #علمدار قسمت ۲

??????????

? #علمدار قسمت ۲

?زندگی نامه?

سید مجتبی علمدار، فرزند سید رمضان، در سحرگاه بیست و یک ماه رمضان و در یازدهم دی ماه سال 1345 درشهرولایتمدار ساری و در خانه هایی که با عشق به اهل بیت مزین شده بود، دیده به جهان گشود. پدرش کفاش ساده دل و متدینی بود که بیش از همه چیز به رزق حلال اهمیت میداد .
سید مجتبی دوران تحصیل را در مدارس زادگاهش سپری کرد. سال 1362 و در ایام هنرستان که هفده سال بیشتر نداشت، به ندای هل من ناصر حسین
زمان، خمینی کبیرلبیک گفت و راهی جبهه شد.
از کوه های سر به فلک کشیده غرب تا دشت های تفدیدة جنوب، در همة عملیات هاحضور او برای فرماندهان و رزمندگان نعمت بود. قدرت بدنی بالا ، شجاعت،ایمان و تقوی و برخورد صحیح از او انسان کاملی ساخته بود.رفاقت و همراهی با انسان های
وارسته ای نظیر شهیدان مردانشاهی و حسین
طالبی نتاج و … بسیار در او تأثیرگذار بود.
سال 1366 به فرماندهی گروهبان سلمان از گردان مسلم لشکر 25 کربلا منصوب شد. و این در حالی بود که تا این تاریخ چندین بار به شدت مجروح شده بود.بعد از آن نیز به شدت مجروح و شیمیایی شد. به طوری که طحال و قسمتی از روده هایش را برداشتند. اما این اتفاقات باعث نشد از جمع باصفای رزمندگان جدا شود.
پس از پایان جنگ تا دو سال در واحد طرح وعملیات تیپ سوم لشکر در همان مناطق ماند. سید طی این دوران از لحاظ معنوی بسیار رشد کرد.
سال 1369 به ساری بازگشت و ازدواج كرد. سید با مسئولیت امور ورزش در لشکر ۲۵ کربلا مشغول شد اما او انسانی نبود که به زندگی و شغلی آسوده، آرام بگیرد.
????????
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست هیئت بنی فاطمه با تلاش او راه اندازی شد. جلسات هیئت در منازل شهدا برگزار میشد.بعد از آن هیئت رهروان امام خمینی و راه اندازی بیت الزهرا(س) نتیجة تلاش های خستگی نا پذیر او و دوستانش بود. تلاش سید در جذب و هدایت جوانان به این هیئت ثمره داد.شیوة هیئت داری او بسیار جذاب و جدید بود. هیئت سید جوانانی را که به دنبال معارف ناب اهل بیت بودند سیراب میکرد.سوز درونی، اخلاص و سیمای ملکوتی سید همه را جذب ميکرد.سال 1374 به طرز عجیبی به مهمانی خانة خدا دعوت شد! و این سفر بسیار در حال درونی او تاثیر گذار بود.میگفت:((انسانی که از سفر معنوی حج برگشت ،نباید در این دنیا بماند.))سید در جواب دوستان که از اوضاع اقتصادی گله میکردند میگفت:((این سی ساله عمر ارزش این حرف ها را ندارد !بارها از عبارت” سی سال عمر” برای خودش استفاده میکرد.شب یازدهم شعبان سال 1375 در جمع دوستان به زیبایی نغمه سرایی کرد. سپس از غیبتش در شب نیمه شعبان صحبت به میان آورد !در مراسم نیمه شعبان همه منتظر نغمه سرایی سید بودنداما خبری از او نشد.
سید بر روی تخت بیمارستان بود. عوارض شیمیایی به سراغش آمده بود.
چند روز بعد و درست در روز یازدهم دی ماه و در سی امین سالگرد میلادش پرنده ی روح سید از عالم خاک پرکشید و به یاران شهیدش پیوست.
تشییع پیکر او یکی از بزرگترین اجتماعات مردم ساری بود. طول جمعیت به کیلومتر ها میرسید.سید در کنار دوستانش در گلزار شهدا آرمید.
اما از آن روز وظیفة دیگر او آغاز شد. و یقینًا تا آینده ادامه خواهد داشت!سید در دوران حیات به دنبال هدایت مردم بود. خداوند هم در قرآن شهدا را زنده میخواند…
سید هنوز مشغول هدایت است. او به دنبال ماست تا راه را کج نرویم. انشاالله

♻️#ادامه_دارد…

? @Ebrahimhadi

??????????

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.