مادرم…

مادرم…
تنهای تنها در دل شب با غم آن غنچه ی در خون نشسته …
میشد شریک غربت دنیای حیدر…
درد و داغ مجتبی را بغض میکرد ، درد و داغ لاله های کربلا را اشک می ریخت…
و برای زینبینش قهرمانی در اسارت را تعلیم می نمود…
تا برای نخل سبز مهدی و یاران پاکش ریشه گردد!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.