((تعصب)) و ((غیرت))

لا حول ولا قوة الا بالله توكلت علي الحي الذي لا يموت و الحمدلله الذي لم يتخذ ولدا ولم يكن له شريك في الملك و لم يكن له ولي من الذل و كبره تكبيرا

((تعصب)) و ((غيرت)) دو واژه ي كاملا متفاوت هستند. متاسفانه در بسياري از موارد به اشتباه از اين دو واژه به جاي همديگر استفاده شده است. واژه ي ((تعصب)) افراط در اموراست در حالي كه(( بي غيرتي)) عين تفريط  است. واژه ي درست در اين موارد(( غيرت )) است . تعصب و بي غيرتي هردو مظهر افراط و تفريط هستند . اگر تعصب ديني مطرح مي شود منظور غيرت ديني است . تعصب ديني يك عبارت متناقض نما ست چون دين داروي افراط يعني تعصب و درمان تفريط يا بي غيرتي است است . پس واژه هايي چون تعصب ملي ، تعصب فرهنگي و تعصب گروهي جناهي جاي خود را به ترتيب به غيرت ملي، غيرت فرهنگي و غيرت گروهي جناهي مي دهند . غيرت هويت يك جامعه يا فرد است . افزودن تعصب يا بي غيرتي به آن مسير كمال را منحرف مي كند و هنجارهاي پذيرفته ي اجتماع را مي شكند . نتيجه ي آن هم نا هنجاري است . تعصب داشتن روي گروه يا فردي كه ما آن را در اين نوشته محبوب مي ناميم باعث مي شود تا براي رسيدن به هدف آن محبوب هر وسيله اي را توجيح كنيم و معايب و كاستي هاي محبوب را نه تنها كاستي ندانيم و بر رفع آن نكوشيم، بلكه بر طرفداري از هر عملي از جانب محبوب با چشم بسته اصرار ورزيم . يعني مثلا اگر طرفدار مربي تيم محبوبمان هستيم يا طرفدار تيم ملي ، اگراز آن مربي عمل نا مطلوبي هم سر زد يا روزي شاهد بازي بد تيم بوديم از هر وسيله اي براي توجيح آن مثل داور و يا غيره استفاده كنيم و از نقد عمل كرد محبوب بپرهيزيم . درحالي كه غيرت داشتن روي محبوب يعني با راهنمايي خويش و نشان دادن راه صحيح به محبوب در كنار رفع عيب ها و كاستي ها و نقد عمل كرد ها محبوب را به هدف نهايي برسانيم. غيرت يعني اگر در جناحي فعاليت مي كنيم طرفدار عملكردهاي مثبت و ناقد عمل كرد هاي منفي باشيم . تعصب يعني با چشم بسته طرفدار بودن . تعصب عامل جبر است و اختيار را از انسان مي گيرد . مانند هر آنچه در جناح محبوبمان بيان شد همان . ولي غيرت اختيار انسان است در پذيرفتن نيكي ها و رد صلاحيت بدي ها و تلاش در جهت رساندن محبوب به نيكي ها .

از عوارض جبران ناپذير تعصب در گذشته مي توان به زمان عرب جاهليت اشاره كرد . در زماني كه قوم عرب از قتل و غارت همديگر و تجاوز به جان و مال و ناموس برادرشان احساس افتخار مي كردند و زنان و دختران آنها را پس از قتل و غارت برهنه در انظار عموم در شام و بغداد به فروش مي رساندند و ننگ آنرا بر طايفه و قبيله غارت شده باقي مي گذاشتند و خود مي دانستند روزي به دست قبيله ديگر غارت و كشته شده و زنان و دختران آنها به سرنوشت ياد شده دچار مي شوند ، لذا براي دوري از اين سرنوشت دختر دار شدن را ننگ دانسته و در بدو تولد و گاها در هنگام رشد و بلوغ آنها را زنده بگور مي كردند.

در طول سال ها مداومت بر زنده بگور كردن دختران نسل هاي بعدي آنرا بصورت يك رسم ارث برده و بر عمل به آداب و رسوم اجدادشان تعصب داشتند.

تصور اينكه  تعصب چگونه مي تواند پدري را وادار به زنده بگور كردن دخترش نمايد بسيار سخت است كه به خوبي نشان دهنده ي كراهت تعصب يا همان افراط است .

در طول سال هاي متمادي و قرنها حضور بشر در كره ي خاكي ،انسان پيوسته در بين افراط و تفريط سردر گم بوده و بر حسب مكان و زمان هاي مختلف و نوع موضوعات يا در افراط و يا در تفريط غرق گشته  كه حضور دين به عنوان تعادل دهنده ي مسير زندگي از سوي خالق بشر براي ايجاد اين تعادل صورت گرفته.

مسير زندگي مانند لبه ي تيغ بسيار تيزي است كه با كوچكترين لغزش يا از آن طرف به دره ي افراط سقوط مي كني يا از اين طرف به چاه  تفريط . دين روشي را ارائه داده كه بدون هيچ سختي و مشقتي مي تواني با آسودگي از اين لبه ي تيغ عبور كني و از زندگي لذت ببري . شرط استفاده ي فني از يك (( تِز )) آن است كه بر آن تز مسلط باشي . عدم تسلط بر آئين نامه هاي تز مربوطه و متن اصلي آن مسير هر پروسه اي را كه بر مبناي آن تز طرح ريزي شده تغيير مي دهد هر چند ليدري مطمئن بخواهد آن را به اجرا درآورد . وقتي دين به عنوان تزي  براي هدايت بشريت ارائه مي شود رواست كه تا حد امكان بر آن تسلط داشته باشيم .

1

عدم درك صحيح بعضي نكات حساس باعث برداشت افراطي يا تفريطي از دين مي گردد . اگر ديني كه خود براي تعادل افراط و تفريط آمده از آن برداشت افراطي يا تفريطي شود و اين افراط و تفريط به عنوان حكمي از

جانب معبود تلقي شود يك فاجعه است . تلقي هاي غلط و تحريف شده ي قوم يهود در زمان ظهور حضرت  عيسي بن مريم نمونه ي چنين برداشت هايي است. افراطيون خوارج زمان حضرت علي (ع) نيز نتيجه ي برداشت غلط است.  لذا در بعضي آيات قرآن مي خوانيم كه اين آيات براي كساني كه تعقل زياد يا تفكر زياد ميكنند و يا براي دانشمندان قابل درك و فهم صحيح است (( لقوم يتفكرون .)). پس لازمه ي به تعادل رسيدن در زندگي تفكر و تعقل صحيح است .  كما اينكه ياد آور مي شويم كه هر آنچيزي كه عقل (عقل سالم وصحيح ) بر آن تاكيد دارد ، دين خدا نيز بر آن تاكيد دارد پس تعادل را در پي دارد .

تعادل يك نياز فردي نيست . جامعه ي نامتعادل حتي متعادلان را نامتعادل و يا به حداقل شك مي اندازد . لازمه داشتن جامه ي متعادل وجود حكومتي است كه بهترين تز تعادل را در آن جامعه پياده كند.

اگر قانوني تصويب مي شود با يد مجري به درستي آن را مطالعه نمايد. خطا در اجرا ي آن اگر بر مبناي درك غلط صورت گيرد افراط يا تفريط را به دنبال دارد.مثلا مجازات شخصي كه در ملا عام بد مستي مي كند 80 ضربه شلاق است . اگر مجري اين قانون يا كساني كه مسئوليت تحويل مجرم ياد شده را به مجري دارند كوچكترين توهين يا ضربه اي به وي وارد آورند و يا حتي خود بجاي مجري اجراي حكم كنند  ، بايد قصاص شوند . اگر كسي جرمي مرتكب شده بايد مجازاتش بر حسب آن جرم باشد نه ذره اي بيشتر و نه ذره اي كمتر .

اين عين عدالت است و عدالت واژه ايست كه از عدل و تعادل به معناي دوري از افراط و تفريط  گرفته شده .

تعادل را در ظاهر نمي توان يافت . تعادل بايد در عمل باشد . اگر تعادل در عمل ديده شد ظاهر نيز متعادل ميشود.

دين شناسي يكي از حساس ترين و مهمترين مسئوليت هاي بشر تعادل محور است. شناخت صحيح از دين متعادل ترين جامعه را ايجاد مي كند . به عنوان مثال درباره ي موسيقي سه نوع برداشت از آنچه كه دين از ما خواسته است شده.

اول آنكه موسيقي به كل حرام است ، دوم آنكه بعضي از انواع يا آلات موسيقي حرام اند ويا هر نوع موسيقي حلال است . اين تفاوت بين نگرش ها آن هم در يك زمينه ي ثابت ( موسيقي ) از يك منبع واحد (دين)  به خوبي نشان مي دهد كه برداشت از خواسته دين كوركورانه وبا افراط يا تفريط شخصي يا گروهي صورت گرفته . مثلا اگر در تعاليم ديني از دوري علما و يا امامان از موسيقي صحبت شده (كه در صحت خود آن نيز بايد تامل كرد) ، نظريه اول يعني حرام بودن بطور مطلق بيان مي شود . در توضيح افراطي بودن اين نظريه بايد گفت حتي پيامبر در زمان عقد و ازدواج حضرت علي (ع) و حضرت زهرا (س) از موسيقي براي ايجاد جوي شاد استفاده كردند ويا در هنگام ورود حضرت به مدينه نوازندگان و عموم مردم به آواز خواني و شعر و موسيقي مي پردازند و هل هله كنان به استقبال پيامبر مي شتابند . اگر امامان و پيامبر از چيزي دوري مي كردند دليل بر حرام بودن مطلق آن نيست و بايد به دنبال اصل علت رفت . مثلا دوري حضرت رضا (ع) از پيشنهاد اول مامون مبني بر مسند خلافت دليل حرام بودن خلافت نيست بلكه دليل اصلي و محكم ديگري داشته است . يا نفي كمك لشگر جن از سوي امام حسين (ع) در صحراي كربلا دليل حرام بودن آن كمك نيست . لذا در مورد دوري امامان از موسيقي و يا اينكه گفته مي شود روايتي دال بر گرايش امام به موسيقي نبوده جنبه ي ديگري دارد . اول آنكه موسيقي امري است كه در زمان مناسب مي توان براي شاد ساختن جو حاكم از آن استفاده كرد ، اين در حالي است كه به دليل مشكلات بسياري كه بر سر راه امامان بوده و قتل ها و كشتار هاي وحشيانه ياران ايشان و شيعيان در بند شكنجه ها و زندان هاي خلفاي نا خلف و ناداني و جهالت موجود بين مسلمانان زمينه ي شادي فراهم نبوده . دوم آنكه رسم و رسوم قوم عرب و نوع موسيقي هاي مطلوب اين قوم را كه همراه رقص برهنه ي زنان و يا رقص شمشير منجر به مرگ و جرح افراد و بيشتر غلامان و بردگان بوده بايد در نظر گرفت ، موسيقي كه در وقت ارضاي شهوت جنسي و يا ارضاي هيجانات ناشي از غرور قدرت نواخته شود و در وقت پاره پاره كردن بردگان و غلامان به منظور تفريح بكار رود بديهي است كه از نظر هر مسلمان و بخصوص معصومين مطرود است .

در مورد برداشت دوم مبني بر حرام بودن بعضي انواع و آلات موسيقي لازم به ذكر است موسيقي عامل ايجاد جو متعادل است . مرا د از شادي ايجاد زمينه مناسب براي رسيدن افراد به تعادل روحي است و گاها غم ناكي موسيقي نيز فروكش احساسات مغرورانه و شادي هاي زود گذر را در پي داشته و تعادل را حاصل مي شود  ، اگر شخصي به سبب نواخته شدن نوعي از موسيقي به تعادل برسد نه تنها برآن اشكالي نيست بلكه بر وي ثواب

مي باشد چون در راه هدف دين كه همانا دوري از افراط و تفريط و رسيدن به تعادل است قدم برداشته اما اگر همان موسيقي در فرد ديگري باعث افراط و تفريط شود يعني آنقدر در وي هيجان ايجاد كند كه از خود و خداي خود غافل شود  بر وي حرام مي باشد . اگر ما از تلفن براي گفتن فحش ويا توهين استفاده كنيم عمل ما حرام است نه تلفن .پس آلات موسيقي هم كه تنها مجري نت هستند گناهي در اصل موسيقي ندارند . يك نوع موسيقي مي تواند براي شخصي حرام و براي شخص ديگر حلال باشد و اين به خود افراد و جنبه و فطرت آن ها بستگي دارد .

هدف ساخت موسيقي نيز بر تاثير آن بر مخاطب آگاه از هدف موثر است . مثلا تاثير موسيقي كه براي محبوب الهي نواخته شود ويا محبوب زميني و يا جنگ و غيرت ملي و يا براي ورزشكاران و يا مارچ نظامي براي شنونده متفاوت است كه اگر در راستاي رساندن به تعادل مطلوب باشد منظور و هدف دين است و در غير اين صورت منسوخ ، گرچه ملاك حلال و يا حرام بودن براي شنونده آن تاثير خاص آن بر شنونده مي باشد .

اگر مثال ما موسيقي بود بايد گفت نظير اين برداشت هاي غلط در موارد ديگر به وفور يافت مي شود كه زاييده برداشت افراطي يا تفريطي است . اگر در مقابل نسل جوان منطق جو برداشت هاي افراطي و تفريطي حكومت كند ،  بد بيني و شك گمان از دين در آنها حادث مي شود كه اين در حالي است كه آن چيزي كه از دين به آنها نشان داده شده  گوهر واقعي دين نبوده و عامل اين بدبيني متهجران و متعصبان افراط گر ويا تفريط گري هستند كه خواسته يا ناخواسته مي خواهند دين خود را به كام نسل ها بچشانند نه دين الهي را .

به اميد ظهور منجي بشريت براي نشان دادن مسير صحيح زندگی و عدالت .

والسلام

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.