دل بدرياى غم و ورطه خون غوطه ور است |
ناخدا غايب و كشتى امان در خطر است |
تن ما تابع روح است به بيدارى دل |
خفته اى اى عجبا مركب ما در گذر است |
با سر آمد بزمين عاقبت آن خفته سوار |
كز خطرهاى گذرگاه جهان بى خبر است |
مى رود عمر تو در خواب و اجل در پيش است |
با چه سرعت بنگر چرخ زمان در گذر است |
تا بود فرصت و حالى و مجالى دارى |
كار نيكى بنماگر چه بسى مختصر است |
كين بود حاصل عمر تو در اين دار فنا |
ورنه اين آمدن و رفتن تو بى ثمر است |